۱۳۸۶ مرداد ۹, سه‌شنبه

پرونده

هر عضو شورای شهر در کامپیوترم یک پرونده دارد. هرچه گفته و ناگفته دارم را در این پرونده ها می نویسم. پرونده ها خیلی شیک و تر و تمیز است. فکر می کنید چهار سال دیگر اگر من خبرنگار این حوزه باقی ماندم این پرونده ها چه حجمی پیدا می کند؟!!
یکی از دوستان درباره گفت و گوی امروز شرق با طلایی پرسیده بود. من درباره طلایی نظر خاصی دارم. حرف هایم از آذر ماه سال گذشته تا حالا هست. نمی دونم زمانش چه موقع می رسد تا بگویم.

۱۳۸۶ مرداد ۸, دوشنبه

تهدید می کنی؟

دکتر حسن زیاری دکترای حمل و نقل و ترافیک را دارد و استاد دانشگاه علم و صنعت هست. او در ماه های نه چندان دورسابقه عضویت در شورای دور دوم را داشته اما در دور سوم که در لیست رایحه خوش خدمت بود، مردم بهش اعتماد کافی نکردند وانتخاب نشد ولی جزو اعضای علی البدل شورای سوم هست.

زیاری که از دوستان احمدی نژاد در دانشگاه و شورا بود و هست ،مدتیه که مدیرعامل راه آهن شده.(خوب مسلما وقتی مردم بهت اعتماد نمی کنند دلیل نداره که رئیس جمهور هم بهت اعتماد نکنه!!)

من از زیاری خاطره خوشی ندارم . یاد روزی می افتم که از طرف شهرداری پروژه ای ترافیکی مطرح شده بود و من برای اینکه نظر زیاری را به عنوان رئیس کمیسیون عمران شورای شهر بدونم بهش زنگ زدم و مصاحبه ای انتقادی گرفتم اما آقا شاکی شدند که چرا ابتدا خبر را کار کردم و بعد نظر ایشون را!!
می گفت باید حرف هاش را تیتر بزرگ می کردم و بنابراین دیگه با من مصاحبه نمی کنه!!
بهش گفتم که می دونم چطور خبر بنویسم . خیلی ساده است. اول باید خبر اعلام بشود بعد اگر انتقادی وجود دارد بیان شود. مخصوصا خبر و پروژه جدیدی که مردم هیچ سابقه ذهنی از آن ندارند .نمیشه که اول انتقاد را آورد بعد خبر(موضوع درباره گرفتن عوارض از خودروهایی که می خواهند به محدوده طرح بیایند بود) ولی اون مرتب حرف خودش را می زد.
اون روزها داشتم روی یک کتاب درباره شورای دوم کار می کردم و یک جلسه مصاحبه هم با زیاری گرفته بودم اما با این حرفش خیلی عصبانی ام کرد.داشتم فکر می کردم چطور یک آدم با این تفکرات به جایگاه شورا رسیده و می خواهد مثلا مشکلات مردم را حل کند. بهش نامه نوشتم و گفتم می خواهید مصاحبه کنید، می خواهید مصاحبه نکنید .تصمیم با شماست .ولی من چهار سال خبرنگار شورای دوم بودم و می توانم درباره عملکرد شما مطلب بنویسم. گفتم این فرجه ای برای شما بود که من یکطرفه مطلب ننویسم و شما بتوانید از طرح های ترافیکی شورا دفاع کنید. بعد هم روی عقیده ام درباره اون مصاحبه پافشاری کردم و نامه تمام!!
من را یک باربعد از اون نامه دید و گفت: تهدید می کنی؟
روز آخر شورای دوم ازش پرسیدم که بعد از شورا کجا مشغول می شوید؟ گفت:من استاد دانشگاه بودم همانجا می مانم!!!
راستی یکی از خبرنگاران شورای شهر که طرفدارش بود را برده تو روابط عمومی راه آهن!!

۱۳۸۶ مرداد ۶, شنبه

گفت و گو با کرباسچی(بخش دوم)

گفت و گوی بی بی سی فارسی با شهردار اسبق تهران
آقای کرباسچی پیش از توقیف روزنامه "هم میهن" در دفتر این روزنامه در حالی پاسخگوی پرسش هایی از دیروز، امروز و فردای تهران شد که هنوز یکسالی به پایان دوره انفصال از خدمتش باقی است. شهردار اسبق تهران به همه پرسش ها پاسخ داد اما در پاسخ این پرسش که آیا حاضر است دوباره کلید دار پایتخت شود، سکوت کرد.

اگر اجازه بدهید از این مسایل کلان بگذریم و به برخی از مهم ترین مسایل دوره تصدی شما در شهرداری تهران بپردازیم که همچنان مورد نقد و نظر قراردارند. برخی از تحلیلگران شرایط امروز تهران و بخشی از بحران های فرا روی پایتخت را ناشی از سیاست های مدیریت شهری در دهه ۷۰ و از جمله فروش بی رویه تراکم می دانند، چقدر با این دیدگاه موافقید؟
من نمی خواهم این نظر را در همه زمینه ها رد کنم اما نمی توان این گونه قضاوت کرد. شما اینگونه فرض کنید که اگر آن اقدامات انجام نمی شد، امروز چه وضعیتی داشتید؟ اگر در یک مقطع زمانی پل ها و بزرگراه ها در تهران ساخته نمی شد و معابر توسعه نمی یافت، امروز تهران چه وضعیتی داشت؟ پنج سال طول کشیده تا آقایان مطالعه کنند که زیرگذر توحید خوب است یا پل روگذر و بعد طراحی کنند. من قضاوتی نمی کنم که چه زمانی قرار است این پروژه تمام شود اما به هر حال همین فرایند تصمیم گیری پنج سال طول کشید. در حالی که در برنامه ریزی ما برای نواب، احداث تقاطع غیر همسطح جمهوری و آزادی پیش بینی شده بود و این جزو برنامه های گسترش طرح نواب بود.
به سایر پروژه ها هم نگاه کنید ۳۰۰ کیلومتر اتوبان در تهران اجرا شد. الان به چه قیمتی می خواست اجرا شود؟ اگر پل های تهران اجرا نشده بود، چه وضعی داشتیم؟ به هر حال این حوزه ها به هم متصل است. تصمیم برای فروش تراکم با توجه به ملاحظات و شرایط خاص زمان خود اتخاذ شد. در آن زمان دولت که به شهرداری پول نمی داد، شهرداری که نمی توانست از مردم پول بی حساب بگیرد و حساب های شهروندان را خالی کند، پس یک راهی برای کسب درآمد باید پیش بینی می شد. از طرف دیگر فروش تراکم ابعاد اجتماعی و فرهنگی داشت.
ببینید، تهران سالانه با حداقلی از رشد طبیعی جمعیت مواجه است. اگر این نرخ رشد را ۱ درصد هم در نظر بگیریم که از این بیشتر است، سالانه به جمعیت یک شهر ۸ میلیونی، بدون مهاجرت ۸۰ هزار نفر اضافه می شود. این جمعیت قرار است در کجا اسکان داده شوند؟ شما که ۳۰ سال است در تهران زندگی می کنید، می توانید به فرزندانتان بگویید بروند ۱۰۰ کیلومتری تهران در هشتگرد زندگی کنند؟ نمی توانید. ما با این دیدگاه تصمیم گرفتیم مجوز توسعه عمودی شهر را صادر کنیم و با در آمدی که از این محل حاصل می شود، یک سری از معضلات حاد تهران را برطرف کنیم.
ضمن اینکه در سال های اول انقلاب صدها هکتار زمین های اطراف شهر بدون برنامه به واحدهای مسکونی و مناطق شهری غیر قانونی تبدیل شده بودند و این روند ادامه داشت. مدیریت شهری باید برای جلوگیری از ادامه این فرایند، تامین حداقل تقاضای مسکن را پیش بینی می کرد و باید از تخریب باغات و فضاهای خدماتی و تبدیل آنها به فضای مسکونی جلوگیری می شد. با توجه به همه این موارد فروش تراکم مطرح شد.
یک نمونه را مثال می زنم. در سال ۶۹ باغ معروفی با ۳۰۰ هکتار مساحت در محدوده تهرانپارس بود که قرار بود در قطعه های ۱۰۰ متری تفکیک شده و به معلمان واگذار شود. در نتیجه این اقدام یک فضایی مانند محله خاک سفید شکل می گرفت. مدیریت شهری گفت اجازه این تفکیک را نمی دهیم، مگر اینکه ۱۵۰ هکتار از این باغ را تبدیل به پارک کنیم و باقی مانده را هم ۴ طبقه بسازید. همین اتفاق هم افتاد و الان کنار آن مجموعه ساختمان ها، پارک پلیس است و با درآمدی که از این محل حاصل شد، بزرگراه های آن محدوده هم ساخته شده است.
این نمونه ای از تجربه هایی است که در آن دوره اتفاق افتاد، حالا شما سال های بعد را نگاه کنید، کل تراکمی که در آن دوره ۱۰ ساله در تهران فروخته شده به اندازه یک دهم تراکمی که بعدا فروخته شده نیست. آمار صدور پروانه شهرداری را نگاه کنید، هر سال این فرایند سیر صعودی داشته است. اگر سیاست آن روز غلط بوده چرا در سال های بعد تداوم یافته است؟ چون فروش تراکم یک سیاست ناگزیر در تهران بوده است و همه کسانی که یک زمانی مخالف بودند وقتی در شرایط مشابه قرار گرفتند،همین راه را ادامه دادند.
اگر الان در نخستین سال های دهه ۷۰ بودیم با چشم اندازی که از تهران دارید، آیا بازهم سیاست فروش تراکم را مطرح می کردید؟
حتما این کار را می کردم. چون این سیاست توسعه شهری مدرن است و تصمیم غلطی نبوده است. در تهران با توجه به جمعیتی که داریم جایی نیست که بخواهیم معماری عصر قاجار را احیا کنیم یا اقداماتی برای تامین ذوق هنری انجام دهیم. در معماری مدرن راهی نیست جز این که برج سازی را توسعه دهیم و زمین را برای توسعه فضاهای عمومی آزاد کنیم و از مردم بخواهیم فضاهای خصوصی را در ارتفاع بسازند.
حتی اگر به گفته منتقدان این کار به قیمت نقض حقوق گروهی از شهروندان تمام شود و این نوع برج سازی ها حریم خصوصی افراد را بشکند؟
یک جاهایی ایراداتی هست. ببینید، هر سیاستی منجر به محدود شدن منافع عده ای می شود. ممکن است یک نفر بخواهد یک ویلای ۷ هزار متری با استخر در شمیران داشته باشد و راحت باشد اما ما می گوییم تهران با شرایط و جمعیتی که دارد ممکن است این فضا را به شما ندهد.
در اینجا انتقادهای مطرح شده لزوما به اصل فروش تراکم و بلندمرتبه سازی نیست، بلکه به شیوه انجام کار است. مثلا نمونه آورده اند که در کوچه هشت متری ساختمان بالاتر از ده طبقه ساخته شده و هر کس در هر نقطه از شهر با هر موقعیت مکانی و اجتماعی فقط با پرداخت پول تراکم بلندمرتبه سازی کرده است. در دهه ۵۰ نیز بلند مرتبه سازی و ایجاد تراکم در جاهایی مانند برج های آ.اس.پ، برج های اسکان، شهرک غرب و شهرک اکباتان وجود داشت اما تا امروز چندان مورد اعتراض نبوده است.
شهر یک موجود زنده و یک قطار در حال حرکت است. باید در طول حرکت، قطار را تعمیر کرد. ساخت و ساز در شهر یک جریان پویا و در جریان است و نمی توان آن را متوقف کرد. اگر چنین شود، همان اتفاقی می افتد که در سال ۸۱ افتاد و با توقف تراکم، قیمت مسکن ناگهانی بالارفت. این مساله خیلی ظریف است. اگر محله ای را مشخص کنید و بگویید فقط اینجا را برج سازی کنید این تصمیم، هم موجب بالارفتن ارزش افزوده در یک محدوده و هم به نوعی شکل گیری تبعیض خواهد شد. اکباتان را که مثال می زنید فرق می کرد. این پروژه ها جزو پروژه های بزرگ شهری بود که در ادامه تا سعادت آباد ادامه پیدا می کرد اما پس از انقلاب متوقف شد.
در مورد آپارتمان سازی مجموعه مطالعات انجام شده چند نکته را نشان می دهد. یکی اینکه ما در زمین های بزرگ اجازه بلند مرتبه سازی دهیم. اسکان در جایی ساخته شده که کنار آن خانه های ۶۰۰ متری ویلایی است و الان بعد از ۳۰ سال از بهترین ساختمان های تهران است. تصمیم دوم این بود که به همه پلاک ها به جای دو طبقه اجازه ۴ تا ۵ طبقه بدهیم و درآمد فروش تراکم صرف تامین خدمات این ساختمان شود. این تعریف عوارض تراکم از نظر شهرداری بود که بر اساس قانون و مصوبات انجام شد و همه تایید کردند که کاری لازم است.

زمانی که شما سیاست فروش تراکم را مطرح کردید گروهی از جامعه شناسان انتقاداتی را مطرح کردند که این مساله محدود به حوزه شهرسازی نیست بلکه پیامدهای اجتماعی هم دارد. آنها می گفتند آپارتمان نشینی و برج نشینی در این سطح وسیع با فرهنگ ایرانی جور در نمی آید. آیا ابعاد اجتماعی فروش تراکم را که اولین بار به این شکل تجربه می شد، محاسبه کرده بودید؟
به نظر من در این زمینه ها خلط مبحث می شود. باید دید آپارتمان نشینی که با فرهنگ مردم نمی خواند به دلیل نوع معماری است یا تجمع عمودی ساختمان ها یا به طور کلی برآمده از مجموعه شرایطی است به نام زندگی ماشینی. به هر حال زندگی ماشینی، محدود شدن شهرهای کوچک و روستاها و شکل گیری شهرهای بزرگ را به دنبال دارد. در اثر زندگی ماشینی اتفاقاتی می افتد که با فرهنگ گذشته متفاوت است. اینکه ما شهرهایی گسترده داشته باشیم که از ارتفاعات البرز شروع شود و تا کویر نمک و نزدیک قم برود، یعنی تا جایی که شرایط جغرافیایی محدودش می کند، درست نیست. چنین شهرهایی مشکلات فرهنگی پیچیده تری دارند.
در ۱۰ سال اول انقلاب نزدیک به ۱۶۰ نقطه جمعیتی غیر پیش بینی شده در اطراف تهران ایجاد شد. آیا در همه این شهرها مسایل فرهنگی و معماری و زیست محیطی دیده شده است؟ وقتی مزارع تبدیل به کارخانه ها می شود و شهرک های صنعتی پیرامون شهرها شکل می گیرد و روستاییان به کارگران کارخانه ها تبدیل می شوند، باید برای مسکن آنها فکری کرد و به طور کلی شهرهایی که مهاجر پذیراند اساسا با مجموعه ای از مسایل اجتماعی و فرهنگی مواجه اند و سطحی نگری است اگر مسایل جدی فرهنگی و اجتماعی را معلول آپارتمان نشینی بدانیم. این بحران ها معلول مهاجرت، اختلاف فرهنگی و تجمع جمعیت در تهران است. آپارتمان نشینی مختص تهران نیست، در همه شهرهای جهان رخ داده و اگر هم تبعات اجتماعی و فرهنگی داشته برای این تبعات فکر شده و متخصصان راهکارهایی را برای مواجهه با این مسایل پیدا کرده اند. این گونه نبوده است که اصل موضوع را زیر سوال ببرند.
اجازه بدهید پرسش خود را در سطح کلی تری مطرح کنیم. درست است که نمی توان تهران را با معماری دوران قاجار و صفویه ساخت و زندگی در دنیای جدید شرایط و اقتضائات خود را دارد، اما وقتی شما به توسعه تهران فکر می کردید، آیا به زمینه های فرهنگ بومی مانند مفهوم و کارکرد محله در شهرسازی ایرانی توجه داشتید؟ آیا معتقد بودید که توسعه شهر باید با توجه به بسترهای فرهنگ بومی برنامه ریزی شود یا این که به عکس، معتقد بودید توسعه تهران تابعی از همان فرایندی است که در سایر شهرهای جهان رخ داده و باید راه دیگران را عینا دنبال کرد؟
زمانی که جمعیت شهر از یک حدی بالاتر رود، دو راه حل وجود دارد. یکی اینکه شهر در سرزمین گسترده ای پهن شود و راه دیگر این است که ساختمان ها از این فضای گسترده جمع شده و در ارتفاع توسعه یابد و بخشی از فضای عمومی شهر برای ساخت بزرگراه و پارک و سایر فضاهای عمومی اختصاص یابد.
در کشور ما دانشکده معماری جزو دانشگاه هنرهای زیباست. یعنی نگاه به معماری نگاهی هنری و ظریف است. در حالی که در بسیاری از کشورهای دنیا دانشکده معماری زیرمجموعه دانشکده های فنی یا علوم است. این به این معناست که باید به معماری و طراحی شهری نگاهی فنی و علمی داشت و به دنبال مسایل اساسی مردم بود. نمی توان همیشه به معماری نگاهی سنتی داشت و فقط دنبال طاق ضربی و آجر بود. می توان نمونه هایی را برای موزه نگه داشت اما در شهری که باید آمبولانس و آتش نشانی در رفت و آمد باشد، نمی توان گذر لوطی صالح را در بازار تهران نگه داشت. در بازار تهران همین مساله وجود دارد. شما با یک محدوده ظریفی مواجه اید که توانایی پاسخگویی به این حجم تقاضای رفت و آمد را ندارد.
حرف من این است که شما نمی توانید یک شهر۱2میلیونی داشته باشید که هم خدمات شهری آن تامین باشد، هم با یک معماری سنتی هیچ مشکل فرهنگی و اجتماعی نداشته باشد و از امکانات و تکنولوژی های روز هم بهره مند باشد و در عین حال بافت سنتی شهری و غیر اصولی یا لااقل غیر منطبق آن با نیازهای امروزی حفظ شود.
تحقق چنین الگوهای آرمانی در کلان شهری مانند تهران خیلی دشوار است و اگر ممکن باشد، مستلزم صرف درآمدهای سرانه هنگفت است که اصلا امکانش نه تنها در تهران، شاید درهیچ شهری مشابه تهران فراهم نیست.
در آن زمان ما به بافت تاریخی تهران نگاه فرهنگی داشتیم و طرحی برای ساماندهی محدوده مرکزی و احیای محله هایی مانند لاله زار آغاز شده بود و طرحی بود مانند پاریس قدیم . بنابراین با این الگوها می توان بخشی از شهر را به صورت موزه حفظ کرد اما کل شهر را نمی توان با این دیدگاه اداره و مدیریت کرد.

می گویید که توسعه افقی شهر تا حدی ممکن است و از آن پس باید به توسعه عمودی فکر کرد. توسعه عمودی تا کجا امکان پذیر است و آیا درآمدی که شهرداری از این راه کسب می کند، درآمد پایداری است؟
پایداری نسبی است. اگر منظور شما تا ابد است، هیچ چیز تا ابد وجود ندارد. مگر نفت درآمد پایدار است؟ زیربناهایی در کشور و در شهر وجود دارد که این زیربناها باید با درآمدی ساخته و تامین شود. ۷۰۰ کیلومتر مساحت تهران است از این مقدار فرض کنید ۲۰۰ کیلومتر مساحت مسکونی است. شما در این ۲۰۰ کیلومتر اجازه داده اید به جای ۲ طبقه برای همه حداقل ۴ طبقه ساخته شود. یعنی شما یک منبع درآمدی برای تامین خدمات زیربنایی به مساحت ۴۰۰ میلیون مترمربع ایجاد کرده اید و این درآمد برای یک سال نیست. همه این ساختمان ها که در یک سال ساخته نمی شود. دست کم ۲۵ سال طول می کشد.
اگر مدیریتی در تهران توان این را داشته باشد که در ۲۵ سال آینده این فرایند را مدیریت کند و به اندازه تراکم بفروشد، در آمدی ثابت خواهد داشت. بنابراین تراکم ناپایدار نیست و شما با این درآمد شهر را به وضعیت متناسب با جمعیت تبدیل می کنید و همزمان با ساخت بناهای جدید، تعداد زیادی از ساختمان های بی ارزش و کم ارزش توسط مدیریت شهری خریداری می شود و صرف خدمات شهری، ساخت بزرگراه و ... می شود. سرمایه گذاری روی این خدمات زیربنایی یک بار است و پس از آن هزینه نگهداری است و به آن در آمد کلان پایدار نیازی نیست.
الان ممکن است شما بگویید در آمد شهرداری از محل تراکم صرف پرداخت حقوق کارمندان شهرداری می شود. خوب، این غلط است. این هزینه ها باید از سرفصل عوارض نوسازی و عوارض کسب و پیشه تامین شود. سیاست کلی ما این بود و کاملا قابل دفاع است. این در آمد، در آمد پایداری است، ۲۵ سال یک عمر است و بعد از آن دیگر شهر شرایط جدیدی دارد. آن وقت شما در شهری زندگی می کنید که اتوبان هایش ساخته شده، خدمات شهری تامین شده و از این زمان به بعد شهر نیاز به در آمد فوق العاده تراکم ندارد و عوارض نوسازی همان واحد ها پاسخگوی نیازهای شهر خواهد بود.

در این باره یکی از بهترین نمونه های تجلی تفکرات شما در مدیریت شهری، پروژه نواب است. این پروژه از کجا نشأت گرفت و آیا پس از گذشت یک دهه آن را موفق ارزیابی می کنید؟
بین سال های ۱۹۸۰ تا سال ۲۰۰۰ میلادی در برخی شهرهای بزرگ دنیا پروژه های ساخت جمعی بزرگ اتفاق افتاد. برای نمونه در پاریس، پاریس ۲۰۰۰ ساخته شد. در این پروژه یک فضای مرده، مجموعه ای از ساختمان های جدید اداری و مسکونی ساخته شد که اتفاقا مورد انتقادهایی قرار گرفت، مانند همین انتقادهایی که اینجا داریم.
در شهر لندن منطقه آلوده ای کنار رود تایمز بود. مدیریت شهری با اجرای پروژه بزرگی در این محدوده، ساخت و سازهای جمعی کرد و ساختمان های بلندمرتبه ۷۰ طبقه ای ساخت، این پروژه هم اتفاقا مورد انتقاد قرار گرفت. من نمی خواهم بگویم الگوی ما اینها بوده، ولی حتما نگاهی به این پروژه ها داشتیم. برنامه ما این بود که مدیریت شهری در بخش هایی از شهر با حضور قدرتمند وارد شده و پروژه هایی را اجرا کند.
نواب یک طرح نمونه بود که قرار بود تکرار شود. هم توسط شهرداری و هم با تسهیلات بخش خصوصی و سایر مراکز. آن زمان همین انتقادها مطرح بود که این پروژه به گسست فرهنگی محله ها منجر نشود. به همین دلیل محله ها را از طریق پل هایی به هم متصل کردند و راهکارهای دیگری نیز در نظر گرفته شد. طبیعی است زمانی که قرار است جایی نوسازی شود بخشی از خرابه ها از بین می رود. نمی توان گفت این فضاها وجود داشته باشد و نوسازی هم به معنای واقعی اتفاق افتد.
در پاسخ به کسانی که می گویند این نوسازی به معنای واقعی در نواب اتفاق نیفتاد و تهران از این پروژه نتیجه خوبی نگرفت، چه می گویید؟
نواب بخشی از پروژه ای بود که مدیریت شهری برای نوسازی بافت های فرسوده تعریف کرده بود. قرار بود این پروژه به صورت مشابه و نقطه به نقطه در بافت های فرسوده جنوب تهران تکرار شود و مطالعات فنی آن نیز به پایان رسیده بود. همچنین یک سری معابر بزرگ اطراف نواب پیش بینی شده بود و اگر این اتفاق کامل می شد، هم نوسازی اتفاق می افتاد، هم خدمات شهری تامین می شد و هم بزرگراه ها تکمیل شده بود. البته نواب همین الان هم پاسخ خود را گرفته است شما ببینید نواب پیش از نوسازی یک مجموعه محلات کثیف و پر از مسایل اجتماعی بود و الان اینگونه نیست.

از مسایل مهم دیگری که در زمان شما مطرح شد، مسأله ساماندهی بازار بود. واقعا چقدر از مشکلات مرکز تهران وابسته به بازار و قدرت های سیاسی و اقتصادی پشت سر آن است و آیا شما در رویارویی با این قدرت ها موفق بودید؟
در فضای شهری ۱۲ میلیونی نمی توان تمام خرید و فروش را به بازار تهران معطوف کرد. در آن زمان دو سیاست در مورد بازار در پیش گرفته شد: یکی ایجاد مراکز و بازارهای خرید بزرگ محلی مانند مرکز خرید بوستان و گلستان و ... بود که در مناطق مختلف ایجاد شد و دیگری ساماندهی خود بازار تهران بود. ابتدا عده ای از بازاریان تصور می کردند که ایجاد این مراکز کارشکنی در فعالیت های اقتصادی بازار تهران است؛ در صورتی که چنین نبود و بعدها همین بازاریان آمدند و در این مراکز مغازه هایی را خریداری و بخشی از فعالیت های خود را به آنجا منتقل کردند.
در بخش دوم برنامه هایی برای ساماندهی مجموعه بازار تهران و ساماندهی انبارها پیش بینی شد. در این ساماندهی، نوسازی بخش هایی از بازار، بازکردن معابر و ایجاد انبارهای استاندارد پیش بینی شده بود. بخشی از این اقدامات به رغم همه مقاومت های بازاریان به تدریج توسط خود کسبه آغاز شد.

یعنی شما معتقد نیستید که آنجا متوقف شدید؟
این موضوع نسبی است. بازار منطقه پرمساله ای است و نمی توان همه مسایل را یکجا برطرف کرد. به هر حال با ایجاد مراکز جدید جلوی تهاجم بیشتر به بازار تهران گرفته شد و من معتقدم مدیریت شهری در دهه ۷۰ بخش عمده ای از مسایل بازار تهران را کنترل کرد. خیلی از بازارها مانند بازار مبل ایران اساسا از بازار بزرگ بیرون کشیده شد. برای نمونه، انتقال میدان میوه و تره بار یک اقدام مهم و اساسی بود که برخی از اجرای آن بسیار وحشت داشتند اما به هر حال انجام شد.

بدین ترتیب شما مدیریت خود در شهرداری تهران را در مجموع مدیریت بسیار موفقی ارزیابی می کنید. در ده سالی که عهده دار مسوولیت شهرداری تهران بودید فرصتی برای مطالعه عملکرد مدیران پیشین داشتید و پس از سال ۷۷ نیز مسایل این حوزه را دنبال کرده اید. تز دکتری شما در یکی از دانشگاه های انگلیس هم با موضوع مدیریت شهر تهران تدوین شده است. با این وصف، در تاریخ شهرداری تهران، کدام یک از شهرداران و کدام دوره مدیریتی را بهتر و موفق تر ارزیابی می کنید؟
از من که نباید سوال کنید. هر کسی می گوید دوره خودش. به نظر من نمی توان اشخاص را با هم مقایسه کرد. مدیریت شهری تهران را باید در هر مقطع زمانی با شرایط گوناگون سنجید. در یک دوره ای توجه به افکار عمومی زیاد بوده و در دوره ای موضوعات فنی و خدمات اجتماعی و فنی در اولویت قرار داشته است.
برای من افکار عمومی هیچ مهم نبود و در اولویت اول قرار نداشت. من فکر می کردم چگونه باید خدمات عمومی انجام داد، نه اینکه مواظب جلب توجه مردم به کارهای زود بازده عمومی باشیم. اما در دوره آقای احمدی نژاد شهرداری اساس کارش توجه به افکار عمومی بود؛ چراکه می خواستند از آن بهره برداری سیاسی کنند و برایشان مهم نبود که این کار چقدر به نفع واقعی مردم است. فکر می کردند چطور می توان توجه مردم را جلب کرد. ممکن است طرفداران این دیدگاه بگویند این روش خوبی بوده و ما به نتیجه رسیدیم اما عده ای هم این پرسش را مطرح می کنند که خوب پس تکلیف زندگی مردم چیست؟ پاسخ مشکلات اساسی شهر را چه کسی می دهد؟ تکلیف مشکلاتی که در همان شرایط پیشین ماندند چه می شود؟

بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران شهری با توجه به انبوه مشکلات تهران و همچنین شکاف زیادی که بین توانایی مدیریت شهری و نیازهای پایتخت وجود دارد، بارها گفته اند که از این شهر قطع امید کرده اند، آیا شما هم از تهران قطع امید کرده اید؟
در کتاب برزخ از مجموعه کتاب های کمدی الهی دانته آمده است: در پایین ترین قسمت جهنم شعاری نوشته شده و آن اینکه "کسی که وارد اینجا می شود، امید خارج شدن از آن را در خود از بین ببرد" دانته توضیح می دهد این بدترین عذاب کسانی است که به جهنم وارد می شوند. در تعلیمات دینی ما هم بدترین عذاب خلود است؛ به هر حال اگر کسی وارد جهنم شود و امید به خروج داشته باشد، صبر می کند اما اگر بداند که این عذاب جاودانه است همین که امیدی به خروج نداشته باشد - حتی اگر عذاب دیگری در کار نباشد - بیشترین سختی را متحمل می شود.
این دیدگاه ناامیدانه در مورد تهران غیر منطقی است. همواره هر مساله ای در زندگی بشر راه حلی دارد. نه ما اولین مردمی هستیم که در شهری مانند تهران زندگی می کنیم و نه تهران نخستین شهری است که چنین مشکلاتی دارد. حتی اگر وضعیت تهران از این شرایط کنونی هم بدتر و بحرانی تر شود، بازهم راه حلی وجود دارد. انسان برای این ساخته شده که همیشه و در هر شرایطی برای مواجهه با مشکلات راه حلی پیدا کند و این از خمودگی و سستی عده ای است که این تحلیل را ارائه می کنند.

به نظر شما آن راه حل چیست؟
برای همه مسایل تهران یک راه حل قطعی نمی توان مطرح کرد، بلکه راه حل های متعدد در حوزه های مختلف وجود دارد. راهی که تهران باید برود، همان راهی است که همه شهرهای بزرگ دنیا رفته اند. باید زیربناها برای تهران تامین شود؛ کاری که ما در زمان خودمان آغاز کرده بودیم اما به تدریج و به دلایل مختلف در دوره های بعد متوقف شد.
الان تهران مساله مسکن دارد. باید برای این مساله مطالعه و برنامه ریزی شود. نمی توان به یک بیمار گفت که یک قرص مولتی ویتامین بخورد و همه دردهایش حل شود. در مورد تهران هم نمی توان گفت که مثلا ترافیک مساله اصلی است، آن را حل کنیم و بقیه مسایل هم حل می شود، در صورت تمرکز صرف بر این موضوع، مسایل دیگر که کم از ترافیک ندارند در حاشیه این بی توجهی انباشته می شوند و بحرانی مثل بحران ترافیک ایجاد می کنند.

۱۳۸۶ مرداد ۲, سه‌شنبه

از فراکسیون شهری تا همسر قالیباف

امروز رئیس فراکسیون شهری مجلس که در آخرین روزهای عمر مجلس هفتم به یاد شهر و شهروندانش افتادند مشخص شد و خوش چهره به طور رسمی به این سمت رسید.
اگر بخواهیم بدبینانه ولی به سمت واقعیت ها به ماجرا نگاه کنیم این فراکسیون مورد حمایت شدید قالیباف هست و خیلی راحت به یک معادله می رسیم : حمایت قالیباف – مجلس هشتم= حمایت مجلس هشتم – انتخابات ریاست جمهوری!(این ظاهر چیزی است که من از فراکسیون شهری استنباط می کنم )
اما یک موضوع جالب که این چند روز با اون مواجه شدم:

دو هفته پیش بود که معصومه آباد عضو شورای شهر که قبل از عضویت در شورا با همسر قالیباف در شهرداری کار می کرد یک نشست خبری در شهرداری گذاشت و درباره یک همایش برای زنان سرپرست خانوار صحبت کرد . من در آن نشست خبری نبودم ولی وقتی خبر آن را دیدم کلی تعجب کردم که چرا یک عضو شورا که وظایف نظارتی بر شهرداری دارد خود را وارد کارهای اجرایی می کند و آن هم در شهرداری !!!

بماند که اون روز چقدر حرص خوردم که چرا هیچ فردی در اون نشست خبری به این موضوع اعتراض نکرده اما جست و جو کردم و پی بردم که خانم آباد مشاور مشاور قالیباف هست(همسر قالیباف مشاور امور بانوان اوست و آباد مشاور همسر قالیباف!!)
اما موضوع دیروز برایم جالب تر شد . وقتی یکی از بچه های خبرنگار گفت که چند وقت هست که به اداره کل بانوان شهرداری زنگ می زند و خبری از مشیر(همسر قالیباف) نیست و به او می گویند که مرخصی است و وقتی می پرسد که چه فردی کارهای این اداره کل را انجام می دهد به او جواب می دهند خانم آباد!!!

من هم با توجه به اینکه هفته زن را پشت سر گذاشتیم به این موضوع با شک نگاه کردم چراکه در هیچ کدام از برنامه های این روز خانم مشیر حضور نداشت اما جالب تر اینکه شنیده ام خانم دکتر مشیر برای انتخابات مجلس هشتم و آن هم از حوزه انتخاباتی مشهد در حال آماده شدن هست!!!

نمی دونم چقدر این موضوع صحت داشته باشد اما به هر حال این موضوع را از چند جا شنیده ام.

۱۳۸۶ مرداد ۱, دوشنبه

آقای بیادی! شما آشنا نبودید یا ما؟

امروز داشتم بولتن ده روز پیش شهرداری را می دیدم ، با یک خبر خیلی جالب مواجه شدم.
حاج حسن خان بیادی که مدتی است عضو هیات مدیره پرسپولیس شده ،حسابی با خبرنگاران ورزشی مشکل داره که البته در چند ماه اخیر با تغییر رویه، این مشکلات با خبرنگاران حوزه شهری هم تکرار شده اما خبر جالب در روزنامه خبر ورزشی چاپ شده.
حاج آقا بیادی در گفت و گو با این روزنامه با توهین به خبرنگاران حوزه شهری گفته :«در شورا کلی وقت برد تا خبرنگاران آن حوزه را با مسائل آشنا کنیم.الان آنها می دانند چه مسائلی از شورا را باید در رسانه مطرح کنند و چه مسائلی را مطرح نکنند . در حوزه ورزش من نمی دانم چرا فضا اینطوری است.»
آقای بیادی چند تا نکته:
یادتونه وقتی چهار سال پیش به شورا اومده بودید ، ما خبرنگار شورا بودیم ولی شما تازه وارد؟
یادتونه نمی تونستید درباره مسائل شهری صحبت کنید؟ هنوز نوار اولین مصاحبه تلفنی با شما را دارم.
یادتونه یک برنامه خبری بود ،آقای حمید اسلامی خبرنگار روزنامه انتخاب داشت تند و تند براتون یادداشت می نوشت که چی بگید ، چی نگید!
یادتونه آخر برنامه ازش پرسیدید که چطور حرف زدید؟
یادتونه با چند نفر از خبرنگارها رابطه دوستانه تری برقرار کردید که به شما درباره این حوزه مشاوره بدهند؟
یادتونه یادداشت هاتون را می دادید ما بنویسیم و در نهایت فقط تائیدش می کردید؟
یادتونه ........................
آقای بیادی شما همیشه به ما احتیاج داشتید نه ما!
الان هم که چون خبرنگاران حوزه شهری به دلیل تغییر رویه شما به سراغتون کمتر می آیند ، این شما هستید که به آنها زنگ می زنید. مگر نه؟
من همیشه احترام شما را نگه داشته و نگه می دارم ولی نمی تونم به کارها و حرف های اشتباه شما انتقاد نکنم!!

۱۳۸۶ تیر ۲۷, چهارشنبه

پرسپولیس در شورا

سوار آسانسور شورا می شوم . حمید استیلی کمی آنطرف تر در آسانسور است و به طبقه اول شورا می رود.
اتاق حبیب کاشانی مدیرعامل باشگاه پرسپولیس که یکی از بهترین و بزرگترین اتاق های ساختمان هشت طبقه ای شوراست مقصد نهایی استیلی است.
در طبقات شورا در حال رفت و آمدم که رفت و آمدهای بازیکنان فوتبال را می بینم. طبقه ششم و اتاق حسن بیادی سخنگوی باشگاه که در همسایگی اتاق ریاست شورا قرار دارد تبدیل به محله بروبیای پرسپولیسی ها شده.
روی صندلی های طبقه ششم چند نفر نشسته اند. بجا نمی آورم ولی دارند بولتن های ورزشی را ورق می زنند که روزنامه پیروزی هم در بین آنها هست.
این هم وضعیت این روزهای شورای شهر در طبقه اول و طبقه ششم است.

آدم های بی نقاب

نوزده سالم بود که در شورای دور اول و در اوج اختلاف های سیاسی به عنوان خبرنگاری کم تجربه وارد این حوزه شدم . کوچکترین خبرنگار شورا هم به نام من ثبت شد.
گیج بودم و هیچی از زد و بندها نمی فهمیدم ولی الان هشیار هستم. شورا حس بدی را به من القا می کند چون آدم ها را بی نقاب می بینم.

۱۳۸۶ تیر ۲۳, شنبه

شهردار اسبق تهران بعد از 10 سال سکوت

سابقه نداشته که کرباسچی شهردار اسبق تهران بعد از محاکمه جنجال برانگیزش سخنی درباره شهرداری در قالب مصاحبه زده باشد و تمام مصاحبه هایش در این مدت سیاسی و کوتاه بوده است.
اما اخیرا متوجه شدم دوست بسیار خوبم شیده گفت و گوی مفصلی را با کرباسچی انجام داده که امروز بر روی سایت بی بی سی قرار گرفته است.
البته به دلیل فیلتر بودن سایت بی بی سی کل مصاحبه را اینجا می گذارم.


گفتگو با غلامحسین کرباسچی شهردار سابق تهران - بخش اول

شیده لالمی - حمیدرضا حسینی
از میان ۵۸ شهرداری که در یکصد سال گذشته کلیددار پایتخت بوده اند، یک نفر طولانی ترین دوره مدیریت را به نام خویش رقم زده؛ بیشترین پروژه ها را به اجرا درآورده؛ برای اولین بار در دوران اقتصاد نفتی، تهران را بدون پول نفت اداره کرده؛ طرح جابجایی پایتخت را به بایگانی فرستاده؛ پایه گذار رویه هایی شده است که خوب یا بد، بسیاری از آنها هنوز جاری اند و چنان بوده که همه شهرداران پیشین و پسین در قیاس با او لقب بهتر یا بدتر گرفته اند. او همان کسی است که از پشت میز مدیریت، یکراست پشت میله های زندان رفت: غلامحسین کرباسچی.
شهرداری که معروف است تهران را با اقتدار اداره کرده و آب و برق را به روی سازمان های دولتی بدهکار قطع می کرده، اکنون با همان اعتماد به نفسی که در دادگاه سخن گفت، از عملکرد دوران مدیریتش دفاع می کند.
اگرچه هنوز برای هر نقدی پاسخی در آستین دارد، اما این همان کرباسچی پیش از محاکمه نیست. او کسی بود که در دوران مدیریتش جز در زمان محاکمه به مصاحبه مطبوعاتی تن نداد و عاقبت ناگزیر شد که همه پرسش ها را یکجا به قاضی پاسخ دهد؛ اما وی - نه به ضرورت وظیفه سازمانی که به انتخاب شخصی - مدیرمسوول یک روزنامه منتقد شد که 12 تیر ماه امسال برای دومین بار توقیف شد.
آقای کرباسچی پیش از توقیف روزنامه "هم میهن" در دفتر این روزنامه در حالی پاسخگوی پرسش هایی از دیروز، امروز و فردای تهران شد که هنوز یکسالی به پایان دوره انفصال از خدمتش باقی است. شهردار اسبق تهران به همه پرسش ها پاسخ داد اما در پاسخ این پرسش که آیا حاضر است دوباره کلید دار پایتخت شود، سکوت کرد.
آقای کرباسچی، شما به عنوان کسی که ده سال شهردار تهران بوده اید، فکر می کنید انبوه مشکلاتی که اکنون گریبان تهران را
گرفته است، از کجا ناشی می شود؟
به تهران و مشکلات آن نمی توان نگاه مطلق داشت، اگر بخواهیم مشکل تهران را در یک جمله خلاصه کنیم باید بگوییم مشکل تهران مانند بسیاری از مشکلات کشور و مشکلات کشورهای جهان سوم، مشکل عدم توسعه یافتگی است. توسعه نیافتگی عبارت است از اینکه بخشی از فیزیک، فرهنگ و مجموعه مشخصات شهر و کشور مطابق الگوی جدیدی غیر از الگوی گذشته تغییر می کند اما متناسب با آن الگو بقیه شرایط مهیا نمی شود.
برای نمونه، ممکن است در جایی تکنولوژی وارد شود اما فرهنگ استفاده از تکنولوژی وارد نشود. این مشکل را در کشاورزی، در صنعت و در شهر هم داریم . این تجربه مختص تهران نیست. در سایر شهرها مانند ترکیه، قاهره، اسلام آباد، بمبئی و کلکته هم داریم . تا مدت ها قبل این، شرایط را در شهرهایی مانند بانکوک، سئول و کوالالامپور داشتیم و بنابراین تمام شهرهای کشورهای در حال توسعه از یک خصلت توسعه نیافتگی رنج می برند که عامل اصلی و زیربنایی سایر مشکلات است. این توسعه نیافتگی در فیزیک شهر هست. در فرهنگ مردم هست و در نحوه مدیریت جامعه نیز هست. در اقتصاد شهری هست و در اقتصاد کشور هم وجود دارد.
زمانی که من مدیر تهران بودم، این گلایه وجود داشت که چرا یک نفر برای گشایش ۱۰۰۰ دلار اعتبار باید به تهران مراجعه کند و حتی از شهری مانند اصفهان که نبض اقتصاد کشور در آنجا می زند به تهران بیاید. از این نمونه ها زیاد است؛ برای نمونه، شیلات کشور که باید در بندر عباس یا شمال کشور باشد در تهران متمرکز است. غیر از پرسنلی که در تهران مستقر هستند، حساب کنید چه تعدادی به این سازمان مراجعه خواهند کرد. همین گونه است سازمان چای کشور. در مورد نیروهای مسلح هم همین طور است. تعداد زیادی از پرسنل نیروی دریایی در تهران متمرکز هستند؛ در حالی که حضور آنها در تهران توجیه ندارد. بنابراین ریشه مشکلات در بی برنامه بودن و توسعه نیافتگی است.
روز اول که من با آقای هاشمی برای آمدن به تهران صحبت کردم ، گفتم نمی آیم . آقای عبدالله نوری که آن زمان وزیر کشور بودند، نتوانستند مرا قانع کنند. گفتند بیایید با خود آقای هاشمی صحبت کنید. آقای هاشمی گفتند تهران برای ما خیلی مهم است. تهران پیشانی کشور است. پیشانی آدم یعنی چیزی که تابلوی آدم است. ممکن است شما توسعه نیافتگی را در جنگل های گلستان نفهمید اما مرض توسعه نیافتگی در پیشانی کشور خیلی بیشتر است. دردها و گرفتاری هایی که در تهران مشخص است، مختص تهران نیست و برآمده از کشور است.
زمانی که شما مسوولیت شهرداری تهران را بر عهده گرفتید، این مساله مطرح بود که پایتخت باید به جای دیگری منتقل شود. عده ای معتقد بودند این شهر آنقدر مساله دارد که نمی تواند بار پایتختی را بر دوش کشد و در عین حال پایتخت بودن نیز مشکلات زیادی را بر تهران تحمیل کرده است. اما شما معتقد بودید که می توانید این مشکلات را حل کنید. الان پس از ۱۷ سال هنوز هم بر این نظر باقی هستید؟
تهران را منتقل کنیم که چه اتفاقی بیفتد؟ می خواهیم مشکل دولت را حل کنیم که وزرا در ترافیک نمانند یا قرار است مشکل کشور را که معضلی به نام تهران است حل کنیم؟ در آن زمان یک گروه کارشناسی از دانشگاه های صنعتی شریف و علامه طباطبایی به همراه معاون شهرداری تهران تجربه انتقال پایتخت در سایر کشورها را مطالعه کردند که جزوه های آن باید هنوز در دفتر مطالعات وجود داشته باشد؛ البته اگر مثل چیزهای دیگر از بین نرفته باشد.
نمونه بسیار بارز آن برزیل بود. پایتخت این کشور ابتدا سائوپولو بود، بعد به ریودوژانیرو منتقل شد و از آنجا به برزالیا. برای اینکه پایتخت برزیل از ریودوژانیرو به برزالیا برود، این کشور ۹۵ میلیارد دلار از بانک جهانی وام گرفت و هنوز هم یکی از مقروض ترین کشورهای دنیاست. در آن سال ها دیداری از برزیل داشتیم. در آنجا یک شهر ۱۸ میلیونی دارند به نام سائوپولو با همه مشکلاتی که ممکن است یک شهر بزرگ داشته باشد؛ هم فقر دارد و هم فساد. حتی با وجود جنگل های آمازون که ریه کره زمین است و با وجود اینکه بخش عمده خودروها به دلیل وجود جنگل از الکل چوب استفاده می کند اما آلودگی هوا از مشکلات اصلی است و هیچ کس هم به این مساله فکر نمی کند.
ریودوژانیرو هم همین طور است. درصد آلودگی اش کمتر است اما سایر مشکلات به قوت خود باقی است. بنا بوده که در این شهر ۵۰۰ هزار نفر زندگی کنند. عمده این شهر طراحی شده برای وزارتخانه ها و دولت. الان که ۱۵ سال گذشته آن شهر ۵۰۰ هزار نفری به شهری تبدیل شده که تاکنون ۳ میلیون نفر در آن زندگی می کنند و باز همان مسایل و ساخت و سازهای بی رویه وجود دارد. در واقع همان مشکلات منتقل شده و علاوه بر این شهرهای گذشته به حال خود رها شده اند.
در ترکیه هم همین تجربه وجود دارد. پایتخت از استامبول به آنکارا منتقل شده اما این انتقال موجب پایان یافتن مشکلات استامبول نشده است. بنابراین مطالعات نشان داد که انتقال پایتخت در هیچ جای دنیا گزینه مناسبی نبوده است.
آن سال می گفتند انتقال وزارتخانه ها و دولت از تهران ۲۰۰ میلیارد تومان هزینه می خواهد. ما می توانستیم این کار را انجام دهیم که وزارتخانه ها تا مدتی راحت باشند اما آیا این مشکل تهران و گرفتاری هایش را حل می کرد؟ مطمئنا نه. حتی من معتقدم این انتقال، مشکلات تهران را تشدید می کرد؛ چراکه به دلیل پایتخت بودن، دولت توجه ویژه ای به تهران می کند و در غیر این صورت تهران به شهری مانند تبریز بدل می شد. زمانی که من شهردار تهران بودم استدلال در باره انتقال پایتخت این بود که رفتن دولت از تهران موجب تضعیف موقعیت تهران در مدیریت کشور و رها کردن آن با کلی معضلات می شود. این در واقع انتقال دولت بود، نه حل مشکلات پایتخت و همان سنگینی که در مورد اقتصاد و بازرگانی بود در تهران باقی می ماند و تشدید می شد.
با این استدلال به این نتیجه رسیدیم همان هزینه ای که برای انتقال صرف می شود، برای حل مسایل تهران صرف شود. اگرچه با توجه به مسایلی که تهران به دلیل توسعه نیافتگی با آن مواجه است، امکان حل همه مسایل این شهر به طور بنیادی وجود نداشت اما اعتقاد بر این بود که می توان بخش زیادی از این مسایل را ساماندهی کرد و با توجه به حمایت های دولت و نظام، مسایل تهران رو به بهبود می رفت. البته بعضی مسایل وجود داشت که حل آن ها احتیاج به زمان داشت.
شما ده سال زمان داشتید تا مشکلات را حل کنید و در این مدت وضع تهران از برخی جهات رو به بهبود رفت، اما از میانه راه و
خصوصا با رفتن شما از شهرداری، پایتخت دوباره دچار مشکل شد. چه اتفاقی رخ داد که در پیشبرد مسائل تهران وقفه ایجاد شد؟
اینجا من ناگزیرم بگویم بخشی از مسایل مربوط به مدیریت و نقش افراد بوده است؛ هرچند که همواره سعی داشته ام از نسبت دادن این مسایل به مدیریت، اجتناب کنم. در خیلی از روند هایی که محصول تحولات دامنه دار و ریشه دار تاریخی است، نقش افراد می تواند تعیین کننده باشد.
مشابه همین نکته در شهری مانند لندن وجود دارد. این شهر سابقه چندصد ساله دارد و امکانات و زیربناهای شهری آن چند صد سال پیش تامین شده است اما ۱۵ سال پیش همین شهر با همین زیربناها، دچار معضلات بسیار حادی شده بود و آن جریان معروف باران سیاه لندن که بسیاری در جریان آن کشته شدند، اتفاق افتاد. دیدیم که دولت تاچر و شخص خانم تاچر در حل بسیاری از مشکلات و به ویژه معضلات لندن نقش اساسی داشتند و در سال های اخیر کن لیوینگستون نقش اساسی را در حل مسایل لندن بازی کرد. حتی در کشورهای توسعه یافته هم نقش افراد مهم است.
برگردیم به موضوع تهران، پس از سال ۷۷ مدیریت شهری به تدریج از نیازهای شهر عقب ماند و این عقب ماندگی تاکنون ادامه دارد. به نظر شما چه اتفاقی شهرداری را به این عقب گرد واداشت؟
آنچه دردهه ۷۰ اتفاق اقتاد با پشتیبانی نظام و دولت بود. البته مدیریت تهران مدیریت با تجربه ای بود و در اصفهان فعالیت های قابل توجهی انجام داده بود و اساسا با الگوی اصفهان بود که به تهران آمد. اما از یک مقطعی به بعد، نه تنها مدیریت تهران حمایت و پشتیبانی نشد بلکه به نوعی تضعیف شد. برخی جریان های سیاسی که احساس کردند احتمال نقش آفرینی مدیریت شهری در زمینه مسایل سیاسی وجود دارد، برای فعالیت شهرداری مانع تراشی کردند.
همزمان با آن، اتفاق دیگری افتاد که ظاهر خوبی داشت اما واقعیت آن برای کشوری مانند ما خوش یمن نبود و آن شورای شهر بود. من به شخصه معتقدم در کشورهای جهان سوم که هنوز دموکراسی و احزاب در آنها مسؤولیت یافته و نهادینه شده نیست، شوراها نمی توانند نقش آفرینی کنند. شوراهای شهر بدون احزاب نمونه، همان چیزی است که من آن را توسعه نیافتگی می دانم. الان اگر شورای دوم خوب یا بد عمل کرده باشد، مسؤولیت متوجه چه کسی است؟ یک گروه گمنامی آن وسط پیدا شده که نه اصولگراها قبولش دارند و نه جناح چپ. بنابراین اصل مساله قابل پیگیری نیست. مدیریت شهری برای حل مسایل تهران به اقتدار نیاز دارد و شورا از این اقتدار کاسته است.
آیا شما میان دموکراسی و اقتدار مدیریت شهری رابطه معکوس قائلید؟
بله. در دهه ۷۰ هر یک از مدیران شهری در حیطه کاری خود اختیار و اقتدار کامل داشتند و در سایه این اختیار می توانستند مشکلات شهر را شناسایی و حل کنند. این امر اعتماد مردم را برای سرمایه گذاری و مشارکت در اداره شهر به دنبال داشت. این اختیار و اقتدار محدود شد و الان هر کدام از شهرداران مناطق تنشان می لرزد که مبادا راننده یکی از این ۱۵ نفر(عضو شورا) تقاضایی داشته باشد و حرفی بزند.
از هر بعدی که نگاه کنید، شهرداری یک مجموعه تضعیف شده است و البته این نکته را متذکر شوم که این مساله مختص شورای دوم نیست و مادامی که فعالیت احزاب در ایران نهادینه نشده باشد، شرایط همین خواهد بود که امروز هست. چه شورای اول، چه شورای دوم و چه شورای سوم.
بسیاری صاحب نظران معتقدند که دموکراسی از سطح خرد آغاز می شود و شوراها در نهادینه کردن دموکراسی نقش تعیین کننده ای دارند. در واقع تمرین دموکراسی از سطوح خردتر مانند محله و روستا و شهر آغاز می شود و به سطوح بالاتر می رسد. شما نظرتان چیست؟
در کشورهای در حال توسعه، دموکراسی به معنایی که در کشورهای توسعه یافته وجود دارد، شکل نگرفته است. احزاب تشکل یافته نیستند و تجربه کافی در انتقال مسالمت آمیز قدرت و گردش نخبگان وجود ندارد، برنامه ها و تبلیغات شفافیت لازم را ندارند و به همین دلیل نمی توان ادعاها را مورد ارزیابی واقعی قرار داد.
برای مثال، باید بگوییم شهر دلیجان در اختیار یک حزبی مانند حزب مشارکت باشد و چهار سال بعد ببینیم آیا این حزب توانسته مشکلات را در حد یک شهر حل کند؟ دموکراسی این است که عده ای با شعارهای مشخص، قابل فهم و چارچوب دار و نه با شعارهای من درآوری وارد شوند. برای مثال، این گروه لیبرال است، گروه دیگر پیرو اقتصاد بازار است، حزب دیگری سنت گراست و هر چیز دیگر؛ اگر اینها را نداشته باشیم، دموکراسی یک شعار به درد نخور و در خدمت پوپولیسم است و نتیجه این می شود که مردم یک روز از این طرف و روز دیگر از آن طرف می روند، اتفاقی که الان برای ما می افتد.
انتقاد من به این نوع دموکراسی است و شوراهای ما در ایران همین جور شکل می گیرد. این شورا در تحکیم دموکراسی نمی تواند نقش داشته باشد. شورا زمانی در دموکراسی به معنای واقعی تاثیر گذار است که مبتنی بر نظریاتی باشد. بگوییم این حزب با این نظریات توانست تهران را با این الگوی موفق اداره کند، پس این حرکت می تواند الگویی برای کشور باشد. اگر چنین نباشد و همه چیز بر مبنای همین نوع عوامفریبی ها باشد، یک روز با آش رشته، یک روز با نان و خرما و یک روز با وام ازدواج که نمی شود. من معتقد نیستم که شورا به هر شکلی پایه دموکراسی است.
به روش شما که کارها در غیاب شورای منتخب مردم به انجام می رسید، انتقادهایی وارد شده است؛ با این استدلال که در زمان شهرداری شما همه چیز در حد قدرت مدیریت و ابتکارات شخصی شما و هماهنگی هایتان با دولت وقت و نظام بود و آن نوع مدیریت، بدیل به یک رویه نشد. آیا در آن زمان به اهمیت نهاد سازی فکر کرده بودید؟ به این که نباید با رفتن یک نفر و آمدن دیگری همه چیز به هم بریزد؟
من دو جواب برای این پرسش دارم. بالاخره هر کاری یک مزیتی دارد و یک نقصی . این هم جزو نواقص کار ما بوده است. ضمن اینکه بالاخره این نهادسازی انجام می شد، شما نمی توانید نقش مدیریت و هماهنگی را نادیده بگیرید. نقش شهردار و مدیران شهری و هماهنگی آنها با دولت تعیین کننده است.
نکته دیگر اینکه بحث نهادسازی به یک جریان سیاسی تبدیل می شود. در آخرین سال های حضور من در شهرداری اقداماتی برای راه اندازی شورای معتمد محل آغاز شده بود تا بتوانند مسایل محله ها را بررسی کنند. در آن دوران شورای اجتماعی و شورای تخصصی شکل گرفته بود. اما اواخر دوران آقای هاشمی و پس از آن، در نتیجه برخی جریان های سیاسی، شرایط به گونه ای تغییر کرد که عده ای از این نهادسازی برداشت های سیاسی کردند و این فرایند نهاد سازی را متوقف کردند.
فکر می کنید به دلیل همین برداشت های سیاسی است که در سال های اخیر فشار برای تحدید اختیارات مدیریت شهری در تهران تشدید شده است؟
ممکن است سیاسی هم باشد. آن زمان این تلقی ها شد و بعد از آن کسی مانند آقای احمدی نژاد شهرداری را به سکویی برای ورود به ریاست جمهوری تبدیل کرد و الان هم نمی خواهند بگذارند کسی از این نردبان بالا برود. البته اساسا مدیریت محلی و مدیریت ملی از بحث هایی است که مساله اش هنوز در همه جای دنیا حل نشده است.
با انتقادهایی که به محدود شدن اختیارات شهردار چه از جانب دولت و چه از جانب شورا دارید، آیا جزء افرادی هستید که اعتقاد دارند در شهری مانند تهران انتخاب مستقیم شهرداران با رای مردم، موجب افزایش اختیارات شهرداری خواهد شد؟
در زمان ما هم این پیشنهاد به دولت وقت ارائه شد اما مورد تایید قرار نگرفت. همان زمان این اعتقاد وجود داشت که اگر شهردار با رای مستقیم مردم انتخاب شود، قدرت بیشتری برای اداره تهران خواهد داشت. چنین شهرداری از نظر قدرت اجرایی و ثبات مدیریت توان بیشتری خواهد داشت.

۱۳۸۶ تیر ۱۸, دوشنبه

خداحافظ دانشگاه

امروز روز آخر امتحان های دانشگاه بود و آخر سر هم بچه های گروه H مترجمی خبر که من هم جزو آنها بودم مثلا جشن فارغ التحصیلی گرفتند و بعد از گذراندن چهارسال خاطرات خوب از یکدیگر خداحافظی کردند.
البته من یک ترم دیگر مهمان دانشگاه هستم اما بدترین خبر توی این چند روز اخیر خداحافظی دکتر احمدی افزادی رئیس دانشکده از دانشجو ها بود. گویا ایشان برای ادامه تحصیل در مقطع فوق دکترا عازم خارج از کشور هست ولی انصافا ریاست هشت ماهه «رئیس» خیلی فوق العاده بود و چنان تحولی در دانشکده ایجاد شد که باورکردنی نبود!!
جای «رئیس» در برنامه نگاه یک هم خالی است.