۱۳۹۳ مهر ۱۳, یکشنبه

شوری که ایجاد نمی شود


عاشق هیجان ها و اتفاق های شورای شهر بودم. چندین ماه قبل از انحلال شورای شهر دور نخست، به لطف فردی که خیلی بهم میدان داد وارد این حوزه طلایی در بخش اجتماعی شدم.
اوج دعواهای شورای نخست بود و من یک تازه کار بودم. قرار بود بودجه را بررسی کنند و بعد سراغ تعیین صلاحیت ملک مدنی شهردار وقت تهران بروند.

بودجه تصویب شد و برخی نخواستند به تعیین صلاحیت برسند و شورا روی هوا رفت و منحل شد.
شورای دور دوم یک نوع دیگر بود. در تمام روزهای جلسه های علنی و غیر علنی آنجا بودم. حتی روزهای غیر جلسه هم شورا بودم. بخشی از کارم در طبقه ها و راهروها و اتاق های اعضای شورا سپری می شد. تمام مصوبات در ذهنم حک شده بود. تمام مذاکرات را به یاد داشتم. شورا بخشی از زندگی من شده بود. خواستم کتاب شورای دوم را بنویسم اما نیمه کاره ماند. شورای آبادگران که احمدی نژاد را به ریاست جمهوری برد. شورای احمدی نژاد. شورایی که در نهایت علیه احمدی نژاد شد.

اما شورای سوم آمد و من سخت می رفتم اما می رفتم. تا همان سال معروف ۸۸ بودم و بعدش تنها برای سر زدن چند بار رفتم که همان ها هم چقدر سخت گذشت و چقدر توهین شنیدم.

بیشتر دوران روزنامه نگاری من در حوزه اجتماعی و شهری سپری شد. البته گاهی در حوزه زنان هم مطلب می نوشتم. همان سال ۸۸، من که از حوزه سیاسی گریزان بودم کمی هم آنجا سرک کشیدم. چند مطلب در حوزه ورزشی و چند مطلب هم در حوزه فرهنگی نوشته ام.

در بخش ترجمه هم خیلی مطلب ترجمه کردم. اصلا می گشتم یک گزارش خوب پیدا کنم تا لذت خواندن یک گزارش درجه یک و ترجمه کردن آن را همزمان ببرم.

حوزه روزنامه نگاری برای من دریایی بود که در آن هر روز چیزهای جدید یاد می گرفتم و هنوز هم یاد می گیرم. اصلا کنار حوزه شهری برایم یادگیری در این حوزه هم جذاب بود.

اما الان که نگاه می کنم دلزده ام. من واقعا در دورانی که در حوزه خبری شورا و شهرداری بودم با علاقه و عشق کار می کردم. با این هدف که تاثیر گذار باشم. با این هدف که صدایم شنیده شود. با این هدف که با اخلاق باشم.

گرچه هنوز هم اشتیاق به نوشتن سوژه های بکر و اجتماعی و خاص را دارم اما از فضای روزنامه نگاری چه در داخل ایران و چه خارج از ایران ناراحتم. قطعا من درباره همه رسانه ها و همه روزنامه نگارها چنین حرفی نمی زنم چراکه کارها شورآور هم کم نمی بینم اما مسائلی وجود دارد که هرچه بیشتر به صورت ناظر آنها را می نگرم اذیت می شوم. مسائلی که هر کدام داستانی دارد.


در این فضا قطعا دیگر شورای شهر و ماجراهایش هم من را به شور نمی آورد. شاید واقعا ایراد از من باشد و زیادی حساس باشم اما خب چیکار کنم؟

۱۳۹۳ مهر ۱۰, پنجشنبه

پیر شده ام

چند روز دیگر ۳۲ هم تمام می شود و من فکر می کنم دیگر خیلی زندگی کرده ام. گرچه خیلی تلاش کردم اما آرزوهایم هنوز سرجایشان باقی مانده اند.
از خودم می پرسم که خیلی وقت است که تولدی دوباره نداشتم.

پیر شده ام...

۱۳۹۳ شهریور ۱۳, پنجشنبه

چرا فیس بوک نه



چند ماه پیش یک گزارش نوشتم که آیا وبلاگ نویسی در ایران روبه خاموشی است؟ با سه تا وبلاگ نویس سابق و فعلی هم گفت و گو کرده بودم.

به عنوان فردی که از خیلی سال پیش وبلاگ نویسی می کردم و بعد از سال ۸۸ مثل خیلی ها وبلاگ را کنار گذاشتم و وارد شبکه های اجتماعی شدم اما وقتی گزارش را می نوشتم، دلتنگ وبلاگ شدم.

اینجا حسابی خاک گرفته است. می دانم. اما هنوز هم روزانه خیلی ها با جست و جو در گوگل به وبلاگ من می رسند و هنوز آمار آن بالاست. اما بعد از مدت ها آمدم اینجا برای نوشتن چراکه از فیس بوک خارج شدم. انگار به اصل خود برگشتم.

اما چرا از فیس بوک خارج شدم؟ یکسری دلایل شخصی است و یکسری دلایل هم عمومی. شاید برخی دلایل عمومی هم با دلایل شخصی قاطی شده باشد اما سعی می کنم مهمترین دلایل عمومی را بنویسم:

۱-     کار رسانه. من این اواخر از فیس بوک به عنوان راه ارتباط با سوژه های گزارش های اجتماعی ام استفاده می کردم. مثلا وقتی می خواستم درباره جزیره خارک بنویسم به پیج فیس بوکی اهالی این جزیره می رفتم یا با بچه های دهه هفتادی و پیج فعالشان رفیق شده بودم. اما حال که مدتی است کار خبر را کنار گذاشته ام دیگر دلیل کاری برای سر کشیدن به فیس بوک ندارم. اما شاید بگویید چه ارتباطی دارد؟ خیلی ها خبرنگار نیستند و در فیس بوک حضور دارند. خب حال باید به دلایل دیگر برسیم.

۲-     کارکردی که برای خودم پیش بینی کرده بودم. کارکرد فیس بوک برایم چه بود؟ غیر از مورد کاری که بهش پرداختم و مدت آن هم کوتاه بود، من از فیس بوک بیشتر می خواستم برای ایجاد یک محیط کوچک و دوستانه استفاده کنم. برای اینکه از احوال فامیل خبردار شوم. بدانم دوستانم در ایران چه می کنند. گاهی خودم غر بزنم و ... حال مگر این کارکرد تغییر کرده است؟ برای من تغییر کرده بود. با آنکه من در فیس بوک همه دوستان را دسته بندی کرده بودم و همه مطالب برای همه دوستان نمایش گذاشته نمی شد اما باز حس یک محیط کوچک و دوستانه را نداشتم. من نمی خواستم که فیس بوکم برایم رسانه گروهی و پابلیک باشد. اما هر روز صفحه ام بزرگ تر و بزرگ تر می شد. برایم 600 دوست فیس بوکی تعداد زیادی بود. دیگر حتی نمی توانستم غر بزنم. باید مراقب می بودم که چه می نویسم برای همین دیگر خسته شدم.

۳-     نوع مطالب. مطالب فیس بوک یا حداقل مطالب برخی از دایره دوستانی که من در فیس بوک داشتم بیشتر برای تخلیه هیجان های زود گذر بود. این هیجان ها بیشتر کم عمق و زودگذر است. هر اتفاقی که در خارج از شبکه اجتماعی و در محدوده ایران رخ می دهد یک موج در شبکه های اجتماعی مخصوصا فیس بوک ایجاد می کند. خب باید پذیرفت که فیس بوک و شبکه های اجتماعی دیگر چنین کارکردی دارند اما برای من این هیجان ها و اظهارنظرهای تند و زودگذر دیگر جذاب نیستند که بلکه گاهی تنش زا و استرس آور هم است. من در وبلاگم اینگونه می توانم تحلیل کنم اما در صفحه فیس بوکم این نوع مطالب تحلیلی بلند که سر صبر نوشته شده، خریدار و خواننده ندارد.

۴-     اعتیاد به فیس بوک. در ایران که بودم به خاطر مشکلات فیلتر بودن فیس بوک و کارنکردن گاه و بیگاه فیلتر شکن ها، خیلی کم به فیس بوک سر می زدم. اما وقتی به خارج از ایران آمدم، هم فیلتر نبودن فیس بوک و هم دوری از جمع دوستان باعث شده بود که مرتب به فیس بوک وصل باشم. حتی روی گوشی موبایلم اپلیکیشن فیس بوک نصب بود و در مترو و تراموا و اتوبوس مطالب را دوره می کردم. بعد مدتی واقعا به این نتیجه رسیدم که به فیس بوک اعتیاد پیدا کردم. حتی برای وقت گذراندن هم به فیس بوک می رفتم. ذهنم درگیر بود به فیس بوک می رفتم. موقعی که خوابم نمی برد به فیس بوک می رفتم. وقتی که سر کلاس بودم، فیس بوک را چک می کردم. یکبار اپلیکیشن را حذف کردم اما دو روز نشده دوباره آن را نصب کردم. اعتیاد همه رقم بده و اعتیاد فیس بوکی از همه برای من بدتر.

۵-     کنترل و نظارت. با فراگیر شدن فیس بوک، نظارت و کنترل روی این شبکه اجتماعی هم زیاد شده است. خیلی موقع ها افرادی برایم ریکوئست دوستی می فرستادن که اصلا نه نام درستی داشتن نه عکس واقعی و نه هیچ چیز دیگر. من در ۹۹ درصد مواقع درخواست این افراد را رد می کردم اما برخی هم چنان سمج بودند و پیغام و پسغام می فرستادن که فکر می کردم اگر قبول نکنم شاید فکر کنند من دارم در فیس بوک چه می کنم؟ آن را در محدود ترین گروه قرار می دادم اما باز خوشایندم نیست که اهداف برخی افراد تنها برای کنترل و نظارت کردن روی کارهای دیگران در فیس بوک است.

۶-     فضولی. فضولی را جدا از نظارت و کنترل بررسی می کنم. من هم شاید در فیس بوک فضولی می کردم و دیگران هم گاهی در کار من فضولی می کردند. فردی که از ایران و در کار خبر می شناختم را از فیس بوک حذف کردم اما او آنچان فضول بود که با فیس بوک دوست مشترکمان مطالب من را دید می زد. یکبار از سر کنجکاوی پرسیدم شما چطور مطالب من را می بینید. هول شد و گفت احتمالا کسی از دوستان مشترک لایک می کند و به چشم من می آید درحالیکه فیس بوک من بسته است و این اتفاق فقط برای مطالب پابلیک ممکن است رخ دهد. این هم خوشایند من نیست.

۷-     درخواست ها و مزاحمت های پیغامی. نمی گویم این مورد زیاد بوده اما وجود داشته. یک درخواست هایی که در مسیج فیس بوک ازت میشه و نمی تونی پاسخ مناسب بدهی یا یکسری مزاحمت ها برایم اتفاق افتاده است. تکرار این مسیج ها در شرایطی که من در آن هستم برایم غیرقابل تحمل شده بود. گرچه با صراحت به خیلی از پیغام ها جواب می دادم اما باز اثر منفی و بار روانی اش تا چند روز با من بود. برخی مزاحمت ها هم جالب بود. مثلا در پیج های مربوط به شهری که هستم پیغام میدادم که کتاب دلفم را می فروشم. فردی هموطن از ساکنان این شهر بنا را به مزاحمت می گذاشت نه خرید کتاب. من هم ادامه می دادم تا ببینم تا کجا می خواهد پیش برود و بعد یکهو حالش را بگیرم اما حالا فکر می کنم که چه؟


۸-     بحث های بی فایده یا کم فایده. وقتی در فیس بوک خود را درگیر ماجرایی می کنی باید تا آخر باشی. اگر یک بحث شروع می شود و تو هم کامنت می گذاری شاید مورد هجوم یا تشویق قرار گیری و باعث می شود هی ادامه دهی. یکهو نگاه می کنی سه ساعت گذشت و تو در این بحث گیر کردی. گویی ماجرا حیثیتی است اما وقتی چند روز می گذرد حداقل برای من، بی خود درگیر شدن در این بحث ها بیشتر نمایان می شود. شاید برای برخی تمرین گفت و گو و بحث باشد. شاید برای برخی تغییر عقیده و نگاه به همراه داشته باشد اما باید قبول کنیم بیشتر افرادی که وارد بحثی هستند، می خواهند با زور هم شده موضع خود را به کرسی بنشانند. اصلا شاید یکی از آنها من باشم. خب اگر فکر می کنم نظرم درست است و دیگران باید آن را قبول کنند پس بحث های حاشیه ای بی فایده است. 

باز هم دلیل دارم اما همین جا متوقف می شوم. البته قطعا فیس بوک یکسری مزایا و خوبی ها هم داره که فعلا و در شرایط فعلی من به آنها نیازی نمی بینم. شاید روزی دوباره برگشتم اما الان نه.