۱۳۸۶ دی ۱, شنبه

شورای اصولگرایان یا شورای اصلاح طلبان؟

هفته پیش اعضای اصلاح طلب شوراهای شهر مراکز استان ها جلسه ای را در تهران برگزار کردند و در نهایت هم بیانیه ای از این گردهمایی صادر شد.(بیانیه بيانيه اعضاء اصلاح طلب شوراهاي اسلامي شهر مراكز استانها )

این دومین نشست اصلاح طلبان شوراها در یکی دو ماه اخیر است که من هر دفعه خبر آن را می خوانم خنده ام می گیرد. آقای نجفی در وبلاگش می نویسد:« براساس برآوردهاي انجام شده حدود 80 نفر از اعضاي شوراهاي اسلامي شهرهاي مركز استانهاي كشور در جرگه اصلاح طلبان قراردارند و رويكرد آنها نسبت به مسائل مديريت شهري و موضوعات اجتماعي و فرهنگي شهرها به هم نزديك است

به نظر من طرح ها و ایده های خوب شهری ،اصلاح طلب یا اصولگرا نمی شناسد. بسیاری از مسائل و مشکلات شهرهای بزرگ به یکدیگر شبیه و نزدیک است در اینجا فردی برنده است که فکر داشته باشد.
چند سال پیش از مجله تایم گزارش جذابی را ترجمه کردم که درباره شهرداران 5 شهر اروپایی بود. جایی از گزارش از قول یکی از شهرداران افسانه ای نیویورک در سال های 1934 تا 1945 آورده بود:

Fiorello LaGuardia, the legendary mayor of New York City from 1934-45, had a saying: There is no Republican, no Democratic, no Socialist way to clean a street or build a sewer, just a right way and a wrong way

که ترجمه اش تقریبا می شود:
فيورلو لاگوارديا شهردار معروف نيويورك در سال‌هاي 1934 تا 1945 جمله ای دارد كه مي گويد: «تميز كردن خيابان يا ساختن لوله فاضلاب،رویکرد جمهوري‌خواهی، دمكراتی يا سوسيالیستی نمي‌خواهد و تنها يك رویکرد درست و یک رویکرد اشتباه وجود دارد

حالا حکایت اصلاح طلبان شورایی هم همین است که به جای همفکری و شورایی فکر کردن با سایر اعضای شورای شهر خود و پیدا کردن یک روش درست دنبال کارهای سیاسی بیهوده هستند.

هر شهر با ميزان توانايي‌ مدیرانش در جمع‌آوري زباله‌ها، روان‌سازي ترافيك، رفع مشكل مسكن، توسعه تجاري، كنترل جرم و .... مورد قضاوت قرار مي‌گيرد. در این بین نوآوری در روش هاست که برنده را مشخص می کند نه اصولگرا یا اصلاح طلب بودن!!!
البته در گزارش جالب مجله تایم هر کدام از شهرداران شهرهای بزرگ اروپایی ؛ با حزب هایی که عضوش هستند معرفی می شوند اما نهایتا در کارهای اجرایی این حزب نیست که روش های نو در اداره شهر را دیکته می کند بلکه شهردار خلاق به همراه مشاوران با تجربه است که موفقیت را تا حدودی تضمین می کند.

شهرداران شهرهای لندن ،پاریس ،برلین ، استکهلم و رم که در گزارش مجله تایم فعالیت هایشان معرفی شده است.
پی نوشت:
اصل گزارش مجله تایم با عنوان: Big City Bosses
ترجمه گزارش تایم با عنوان شهرداران شهرهاي بزرگ چه مي كنند؟

۱۳۸۶ آذر ۳۰, جمعه

مشاهده جنين انسان در زباله‌هاي بيمارستاني تهران

بعد از اینکه سلیمی در صحن علنی شورای شهر تهران درباره وجود اعضای بدن انسان در بین زباله های بیمارستانی هشدار داد،گویا چون این مسائل در انتهای جلسه شورای شهر مطرح شد، رسانه ها از جمله خود من به عنوان نماینده یکی از رسانه ها به این موضوع نپرداختیم.(من خیلی ناراحت شدم که چرا در نوشتن خبرکوتاهی کردم چون مباحث بسیار بسیار مهمی در آن جلسه مطرح شد )
البته من این موضوع را در این وبلاگ به طور خیلی خلاصه مطرح کردم .
خبرگزاری فارس به طور اختصاصی در این باره با سلیمی مدیرعامل خدمات موتوری شهرداری تهران گفت و گوی مفصلی انجام داده که خواندنش توصیه می شود.

مشاهده جنين انسان در زباله‌هاي بيمارستاني تهران

مدير عامل سازمان خدمات موتوري شهرداري تهران گفت: در زباله‌هاي بيمارستاني كه از سطح شهر تهران جمع مي‌شود، بعضي اوقات امحا و احشا و جنين انسان نيز پيدا مي‌شود.
مصطفي سليمي در گفت‌وگو با خبرنگار اجتماعي فارس افزود: كارگرهاي شهرداري بعضاً در هنگام تخليه زباله‌هاي بيمارستاني اعضا، احشا‌ و جنين انسان را مشاهده كرده‌اند.
وي ادامه داد: پس از رخ دادن چنين امري به بيمارستان‌هاي مربوطه اخطار داديم و آن‌ها اعلام كردند كه اين كار توسط كاركنان آن‌ها صورت نگرفته است و شايد توسط افراد عادي اين امر رخ داده و آن‌ها جنين را داخل سطل‌هاي زباله بيمارستان انداخته‌اند.
به گفته سليمي، اين امر بيش‌تر در بيمارستان‌هاي دولتي رخ مي‌دهد. وي در ادامه گفت: به طور معمول اندام و احشا انسان‌ها پس از جراحي در اتاق عمل جمع‌آوري و در گورستان دفن مي‌شود. به اعتقاد مدير عامل سازمان خدمات موتوري شهرداري تهران، ‌بيمارستان‌هاي خصوصي بخشنامه دولتي را بهتر از بيمارستان‌هاي دولتي رعايت مي‌كنند.
سليمي تصريح كرد: بحث جمع‌آوري زباله‌هاي بيمارستاني يكي از مشكلات مهم و اساسي كلانشهر تهران است. وي خاطرنشان كرد: در سال 83 مجلس شوراي اسلامي قانوني را تصويب و بر اساس آن وظيفه امحا و دفن زباله‌هاي عفوني را بر عهده توليد‌كنند‌گان قرار داد و در كلان شهر تهران وظيفه دفن و امحاي زباله‌هاي بيمارستاني و عفوني بر عهده وزارت بهداشت و درمان قرار گرفت.
سليمي اظهار داشت: همچنين وظيفه امحاي زباله‌هاي ويژه كشاورزي و صنعتي نيز بر عهده توليدكنندگان است ولي تاكنون آنها نيز به جزء در مواردي، كار خاصي انجام نداده‌اند. به گفته مدير عامل سازمان خدمات موتوري شهرداري تهران، از سال 83 تاكنون بر اساس قانون هيچ اتفاقي در حوزه جمع‌آوري و امحاي پسماندهاي ويژه توسط توليدكنندگان رخ نداده است.
وي تصريح كرد: طبق قانون، وزارت بهداشت بايد كار جمع‌آوري، دفن و امحاي زباله‌هاي بيمارستاني را انجام دهد ولي به دليل نبود بودجه تاكنون از اجراي اين كار امتناع كرده است.
مدير عامل سازمان خدمات موتوري شهرداري تهران خاطرنشان كرد: وزارت بهداشت در خواست كرده كه سالانه 75 ميليارد تومان به آنها بودجه بدهند، تا مشكل زباله‌هاي بيمارستاني را برطرف كند، ولي تاكنون اين بودجه به آنها اختصاص داده نشده است.
سليمي با اشاره به اينكه روزانه شهرداري تهران 75 تن زباله بيمارستاني را از بيش از 400 مركز بزرگ بيمارستاني جمع‌آوري مي‌كند، گفت: اين در حالي است كه شهرداري تهران هيچ مسئوليتي در قبال جمع‌آوري، امحا و دفن زباله‌هاي بيمارستاني ندارد.
وي در ادامه گفت: شوراي اسلامي شهر تهران براي مشخص شدن تكليف زباله‌هاي بيمارستاني تاكنون 15 جلسه برگزار كرده و اين نشان دهنده اين موضوع است كه شوراي اسلامي به سلامت شهر و شهروندان بسيار اهميت مي دهد.
مدير عامل سازمان خدمات موتوري شهرداري تهران خاطرنشان كرد: شهرداري تهران مكلف شده كه از فعاليت غيرقانوني(عدم تفكيك زباله) كليه درمانگاه‌ها و مراكز بهداشتي در زمينه زباله‌هاي بيمارستاني مستند سازي كرده و آن را به مراجع قضايي ارسال كند تا با متخلفين برخورد شود.
وي افزود: 150 نفر از پرسنل شهرداري تهران در حال ديدن آموزش قضايي هستند تا با مشاهده مواردي در اين زمينه، مستند سازي كنند كه بتوان با متخلفين برخورد كرد. سليمي ادامه داد: در موضوع دفع بهداشتي زباله عفوني با حدود 6 هزار واحد بهداشتي همانند مطب‌ها و درمانگاه‌ها كه كوچك و در سطح شهر پراكنده هستند، ما هيچ ارتباطي نداريم.
وي با اشاره به اينكه شهرداري تهران سالانه 10 ميليارد تومان براي جمع آوري، دفن و امحاي زباله‌هاي بيمارستاني هزينه مي‌كند، گفت: همچنين شهرداري تهران سالانه براي جمع آوري، دفن و امحاي زباله‌هاي عادي شهر تهران بيش از 100 ميليارد تومان هزينه مي‌كند.
مدير عامل سازمان خدمات موتوري شهرداري تهران با اشاره به صحبت‌هاي يكي از اعضاي شوراي اسلامي شهر تهران كه فقط مشكل زباله‌هاي بيمارستاني نيست بلكه خود فاضلاب‌هاي بيمارستاني كه وارد معابر و جوي‌ها مي‌شود ، نيز خطرناك هستند، گفت: اين موضوع درست است و بايد فكر اساسي در اين زمينه كرد.
وي با بيان اينكه زباله‌هاي بيمارستاني 2 نوع هستند، گفت: يك نوع پسماندهاي غذايي است و نوع ديگر زباله‌هاي عفوني همانند ضايعات اتاق عمل، سوزن، سورنگ، پارچه خوني و لوازم برنده يك بار مصرف است.
به گفته سليمي، زباله‌هاي بيمارستاني را طي مراحل خاصي جمع آوري و امحا مي‌كنيم ولي دفن آنها به صورت نيمه بهداشتي صورت
مي‌گيرد. وي گفت: ناظري كه بر روي زباله‌هاي ويژه بيمارستاني نظارت مي‌كند يك ناظر خدمات شهري است نه يك ناظر پزشكي اين كار بايد طبق قانون تخصصي انجام شود.
به گفته سليمي در بيمارستان‌هاي دولتي بعضا زباله‌هاي بيمارستاني را داخل حيات مي‌گذارند و زماني كه به آنها تذكر مي‌دهيم مي‌گويند، ما پول نداريم كه حقوق پرسنل ، آب و برق را بدهيم،آن موقع شما انتظار داريد ما برويم و اتاق مبرد(سردخانه ويژه زباله‌هاي بيمارستاني) بسازيم.
مدير عامل سازمان خدمات موتوري شهرداري تهران در پاسخ به اين پرسش كه چه تعداد از بيمارستان‌ها اتاق مبرد دارند، گفت: بعضي از بيمارستان‌هاي خصوصي اتاق مبرد دارند ولي بيشتر بيمارستان‌هاي دولتي اين اتاق را ندارند(علت نيز نبود بودجه اعلام مي‌شود) سليمي در پايان خاطرنشان كرد: در بعضي از بيمارستان‌ها نيز اين اتاق به گل فروشي و يا كمپوت فروشي تبديل شده است. انتهاي پيام/ز

۱۳۸۶ آذر ۲۸, چهارشنبه

اعضای بدن انسان در بین زباله ها

دیروز در حالیکه رادیو تهران داشت جلسه علنی شورای شهر را به طور مستقیم پخش می کرد ، مدیرعامل سازمان خدمات موتوری شهرداری پشت تریبون صحن شورا رفت و پرسید: آیا وزارت بهداشت خبر ندارد در بین زباله های بیمارستانی که با زباله های عادی مخلوط می شوند اعضای بدن انسان هم وجود دارد؟
سلیمی می گفت: بيمارستان‌ها باید اين زباله‌ها را در اتاق‌هاي ويژه بی خطر کنند اما اين اتاق‌ها تبديل به كمپوت‌فروشي و گل‌فروشي شده اند.
خادم هم می گفت که بخار شیرابه این زباله ها که روی آسفالت می ریزد ، بیماری های پوستی ای را ایجاد می کند که حتی منجر به مرگ می شود.
این زباله ها به طور غیر بهداشتی حمل و دفن می شود و به نظر من عمق فاجعه خیلی وحشتناک است.

۱۳۸۶ آذر ۲۰, سه‌شنبه

شهردار بیمار است

در حدود ده روز اخیر از سوی روابط عمومی شهرداری تهران سه برنامه اعلام شد که با حضور شهردار برگزار می شود ولی در هیچ کدام از آنها شهردار نیامد.

امروز خبرگزاری فارس خبری را منتشر کرد که طبق آن با تیتری عنوان شده بود: غيبت‌هاي پياپي قاليباف در برنامه‌هاي شهري
سپس در متن خبر گله شده بود که در حالیکه چند روز پیش قالیباف با پروفسور سمیعی دیدار داشت اما شهردار در برنامه های حوزه مدیریت شهری که توسط روابط عمومی به خبرنگاران رسانه ها اعلام می شود به بهانه بیماری حضور نمی یابد!(یک نوعی مچ گیری که ماجرا از این قرارها هم نیست و از بیماری شهردار هم خبری نیست.)
برای من کمی بعید بود که خبرنگار مربوطه، این خبر را علیه شهرداری به این صورت کار کند !

وقتی رسیدم خانه و دوباره به سایت های خبری سرک کشیدم ، دیدم خبر قبلی حذف شده و خبری با تیتر: كسالت شهردار تهران مانع از حضور وي در برنامه‌ها شده‌است
متن خبر بسیار کوتاه است وتمام مطلب در تیتر آمده است!

این موضوع دو موضوع را یادآوری می کند:
1- یا شهردار واقعا بیمار است و خبرنگار مربوطه بدون پرس و جو خبر را روی سایت منتشر کرده است
2- یا اینکه شهردار واقعا مریض نبوده اما فشار بر روی رسانه ها توسط شهرداری آنقدر زیاد وموثر است که مجبور شده اند خبر را حذف کنند
اما با پرس و جویی که من انجام دادم به این نکته رسیدم که شهردار واقعا بیمار است و حتی در دیدار با پرفسور سمیعی که در نزدیک خانه شهردار انجام شد در چند تصویر شهردار دستمالی بر روی بینی خود دارد که حکایت از بیماری می کند. وقتی با چند عضو شورای شهر هم صحبت شد اونها هم بیماری شدید شهردار را تائید کردند.


اما این در نهایت ماجرا منجر به این نمی شود که گفته شود بر روی رسانه های ما فشار از سوی این نوع نهاد ها به هیچ عنوان وجود ندارد. قطعا وجود دارد و من و امثال من این فشارها را به روشنی رویت می کنند که شاید در آینده به چند نمونه آن اشاره کردم.

۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه

آدم هایی که وجود دارند و نباید آنها را دید

چند روز پیش یکی چنان من را ناراحت و عصبی کرد که همون زمان می خواستم به کل از کار خبر بکشم بیرون چون دیگر تحمل آدم های کوتوله ای که بیشتر حرف می زنند و کمتر گوش می کنند را نداشتم. پیش خودم این حرف شاملو را تکرار می کردم که «از بدی گریختم و دنیا مرا نفرین کرد» و گویا من هم نفرین شده این دنیا هستم.

ساعت پنج و نیم عصر همان روز با یکی از معاون های شهردار قرار مصاحبه داشتم و باید به پارک شهر می رفتم. در مسیر رفت مدام به این موضوع فکر می کردم و با خودم کلنجار می رفتم که چگونه از کار خبر دل بکنم چون بدجوری آلوده اش شده ام.اما با تاخیر معاون شهردار ساعت هفت مصاحبه ام تمام شد و از در شهرداری بیرون آمدم .در مسیر برگشت یک حرفی از ذهنم گذشت. من یک برادر خیلی خوب داشتم که وقتی بعضی ها ناراحتم می کردند با اون حرف می زدم. یک روز آنقدر ناراحت بودم که گفت بروم محل کارش! تا نشستم به یکی از نقاط پرت اتاق اشاره کرد و به من گفت :محبوب! تو که اینقدر به محل کار من می آیی تا حالا اون تابلو که اونجا نصب هست را دیده بودی؟ من هم با تعجب بهش گفت :نه!
می گفت: بعضی آدم ها هم برات مثل این تابلو باشند . وجود دارند ولی تو آنها را نمی بینی!!
توی این فکرها بودم که یکی از دوستانم برایم اس ام اسی فرستاد با این متن از تولستوی که برای کشف اقیانوس های جدید ، باید شهامت ترک ساحل آرام خود را داشته باشید . این جهان جهان تغییر است نه تقدیر!!

حال تصمیم با خودم هست.

۱۳۸۶ آذر ۱۵, پنجشنبه

یاد بچه های خبر

نتوانستم بعد از گذشت 2 سال از آن روز تاریک یاد نکنم. نخستین نشست خبری شهردار و اعلام شدن سقوط هواپیما در آن جلسه!
سه تا از بچه های دانشکده در آن هواپیما بودند. در یکی از درس های عمومی با آقای اناری همکلاس بودم. یک هفته بعد از ماجرا وقتی استاد داشت حاضر – غایب می کرد به اسم او رسید و با یک آه دردناک خدابیامرزی گفت و گذشت!
یاد مجله دانشکده هم می افتم که در تبلیغش از یک طنز تلخ استفاده کرده بود.بزرگ در راه پله های سلف نوشته بودند : استاد اجازه! بقایی گفته هواپیماشون سقوط کرده امروز نمی تونه سر کلاس بیاد !
بچه ها تعریف می کردند چند روز قبل از آن سفر ،بقایی پیش استاد آمده بود و گفته بود که به دلیل سفر کاری هفته دیگر نمی تواند در کلاس شرکت کند!
خاطرات کربلایی احمد عکاس همشهری هم جای خود دارد و خاطرات خیلی های دیگر............

۱۳۸۶ آذر ۵, دوشنبه

منوریل در رسانه ها

برای اینکه به یک جستجوی خوب در رابطه با منوریل برسید باید چند نکته رعایت شود:
1- منوریل را هم به صورت «منوریل» جست و جو کنید و هم به صورت «مونوریل»
2- زمانی که آقای احمدی نژاد در شهرداری بود معمولا به منوریل ، منوریل نمی گفت و آن را با نام های قطار هوایی یا ترن هوایی می خواند . بنایراین اگر به دنبال اخبار آن دوره درباره منوریل هستید جست و جوی واژه های «ترن هوایی» و یا «قطار هوایی» فراموش نشود.
3- اخیرا هم فرهنگستان زبان فارسی برای واژه نامانوس منوریل واژه فارسی «قطار تک ریل» را پیشنهاد داده است. البته نمی دانم چرا فرهنگستان منواکسید کربن را هنوز تک اکسید کربن نخوانده است!!

اما با رعایت این موارد در نهایت به نتایج جالبی درباره منوریل می رسید. مثلا به این اخبار که در روزنامه ایران در یک دوره چهارساله درباره منوریل منتشر شده است توجه کنید:
ترن هوايي تهران در ايستگاه مشكلات(19 آذر 1382)
مونوريل توان جابه جايى ۳۰ هزار نفردرساعت را دارد(4 آذر 1386)
فقط شوراى عالى ترافيك براى مونوريل تصميم مى گيرد(یک آذر 1386)

این لینک ها نشان می دهد در دو برهه زمانی یعنی در دولت خاتمی و دولت احمدی نژاد دو دیدگاه کاملا متفاوت درباره منوریل در یک روزنامه منتشر شده است.یعنی یک خواننده دائمی روزنامه با دو دیدگاه مواجه می شود که یکی منوریل را خوب و دیگری منوریل را بد می داند. در روزنامه همشهری هم این موارد در دو برهه زمانی به چشم می آید. همشهری آرشیو گذشته ندارد وگرنه نشان می دادم که در سال 1383 چگونه این روزنامه ویژه نامه پر ملاتی را درباره خوب بودن منوریل منتشر کرده بود ولی هم اکنون در ناکارآمدی این سیستم گزارش ها می نویسد.

اما یک نکته جالب: روزنامه دولت در طول این چهار سال تصمیم گیری درباره منوریل را مختص دولت می داند حال چه منوریل بد باشد یا خوب!! یعنی چهار سال پیش شورای عالی ترافیک می گفت منوریل بد است اما اگر قرار است مطالعاتی صورت گیرد باید در شورای عالی ترافیک باشد و به تائید این نهاد برسد اما هم اکنون می گوید منوریل خوب است و باید توسط دولت اجرا شود و نیازی به مصوبه شورا هم ندارد.

در مقابل روزنامه شهرداری(همشهری) هم در یک برهه می گفت منوریل خوب است و باید توسط شهرداری اجرا شود و نیازی به مصوبه دولت ندارد و هم اکنون می گوید منوریل بد است اما دولت هم نمی تواند بدون مصوبه شورا و اجازه شهرداری آن را اجرا کند.
نتیجه: همیشه ابعاد کارشناسی این نوع موضوعات در بازی های سیاسی گم می شود.

۱۳۸۶ آبان ۳۰, چهارشنبه

تناقض های کلامی و اجرایی اعضای شورای شهر(حاشیه ها)

حاشیه جلسات شورای شهر می تواند جالب باشد. قبلا و در شورای دور دوم توی این وبلاگ حاشیه ها را می نوشتم ولی مدتی است که ننوشته ام ولی با دیدن خبر حاشیه های جلسه روز گذشته شورای شهر که توسط خبرنگار خبرگزاری مهر نوشته شده بود ، من هم ترغیب شدم تا بنویسم.

دیروز شورا روز پر خبری را داشت. یکی از دستور جلسه های شورا که یک فوریتی بود به تعیین و تعریف سلسله مراتب برنامه ریزی در شهر تهران اختصاص داشت .

به وسیله این طرح ، طرح های فرادستی مثل چشم انداز تهران و طرح جامع به سمت اجرایی شدن پیش می روند. یعنی به نوعی این طرح می تواند ضمانت اجرای دو طرح اصلی تهران باشد و هر برنامه ای که توسط نهادهای دولتی و غیر دولتی تهیه می شود باید با سلسله مراتب تعیین شده در این طرح مطابقت داشته باشد.

اما حاشیه مطرح شدن طرح در شورا:
این طرح توسط کمیسیون برنامه و بودجه و رئیس آن یعنی رسول خادم تهیه شده بود و زیر آن 8 امضا داشت(خادم، بیادی، کاشانی، نجفی، مسجدجامعی، ساعی، شیبانی و احمدی نژاد) که نکته جالب در رای گیری نهایی این بود که نجفی با وجود امضا کردن طرح به آن رای نداد.

یکی از خبرنگاران گویا بعد از جلسه از او درباره این تناقض می پرسد که وی می گوید که طرح را نخوانده بود !! و وقتی خوانده دیده است طرح جامع و کاملی نیست! البته جالب اینجاست که چون طرح یک فوریتی بود تنها درباره یک فوریت باید تصمیم گیری می شد نه خود طرح!!

اما در بررسی این طرح یک اتفاق دیگر هم افتاد. علیرضا دبیر ، کلی اشتباه و متناقض حرف زد!
ابتدا می گفت: «طرح اجرایی نمی شود و ضمانت اجرا ندارد!!» وقتی این حرف ها را می زد چند نفر از اعضای شورا در حال خندیدن به او بودن چون اصلا این طرح ضمانت اجرا برای طرح های دیگر است و بیشتر شبیه یک آئین نامه می ماند. دبیر دو بار دیگر هم میکرفن خود را روشن کرد و همین حرف ها را تکرار کرد ولی آخرین بار گفت:«طرح خوبی هست اما بهتره سلب فوریت شود!!»

ابتکار هم مخالف یک فوریت طرح بود اما معتقد بود طرح خوبی است ولی نیازمند بررسی بیشتر است. او می گفت نباید «عجولانه» تصمیم گرفت. استفاده از این واژه خادم را گویا عصبانی کرد و در پاسخ به او گفت:«استفاده از واژه عجولانه منصفانه نیست چون برای تدوین این طرح سه ماه زمان صرف شده است.»
آخر سر هم طرح با هشت رای تصویب شد.

اما دستور جلسه بعدی شورا توسط ابتکار تهیه شده بود و درباره حفاظت از پارک های ملی تهران بود که طبق آن وظایفی برای شهرداری در نظر گرفته شد. وقتی طرح خوانده شد ، خادم می خواست در مخالفت با طرح حرف بزند اما در ابتدا گفت:«طرح چه عجولانه تهیه شده باشد چه عجولانه نباشد به آن رای می دهم!!»


اما نکته دیگر در بررسی این طرح این بود که طلایی در مخالفت با طرح به دوران فرماندهی خود در نیروی انتظامی استناد می کرد و ماجرا هایی که در سرخه حصار داشتند و در مقابل هم ابتکار به زمان ریاست خود در سازمان محیط زیست اشاره می کرد و ماجراهایی که درباره سرخه حصار داشتند و خادم هم (به دوران قهرمانی خود قطعا اشاره نمی کرد) به شورای دور دوم اشاره می کرد که جلساتی را با حضوراین دو عضو فعلی شورا درباه سرخه حصار تشکیل داده بود.


یک حاشیه هم خود طرح داشت. در جایی از طرح نوشته که سازمان آتش نشانی وظیفه دارد که درصورت آتش سوزی در پارک های ملی خجیر و سرخه حصار برای اطفای حریق به طور ویژه اقدام کند. سوال من این است که اصلا وظیفه ذاتی آتش نشانی چی هست؟ و چه لزومی دارد که وظیفه ذاتی آتش نشانی دوباه قانون شود؟
به هر حال در پایان طرح برای بررسی بیشتر به کمیسیون برگشت.


یک دستور جلسه هم درباره رعایت شاخصه هایی برای ساماندهی زندان قصر توسط شهرداری بود که یکی از زندانیان این زندان یعنی عباس شیبانی عضو شورای شهر است. این طرح توسط مسجدجامعی تهیه شده بود . جایی از طرح اشاره به احداث موزه در این مکان دارد که شیبانی در این باره می گفت که من چیزی ندارم که در موزه قرار بدهم!!


آخر جلسه و در حالیکه دو دستور باقی مانده بود چمران از اعضای شورا گله کرد که ساعت 8:45 حتما در صحن علنی باشند تا بعد از دیده بوسی ها و لابی ها راس ساعت 9 جلسه شروع شود.
در ضمن جلسه شورا یک غایب داشت و آن هم حسن بیادی نایب رئیس شورای شهر بود.

۱۳۸۶ آبان ۲۶, شنبه

دوبی از نگاهی دیگر

ثمانه خانوم قدرخان، دوست بسیار خوبم که سه دوره در جشنواره مطبوعات حوزه شهری موفق به کسب رتبه شده است ، چند ماه پیش وقتی از سفر دوبی به تهران برگشته بود این فتوا صادر کرد که بر خبرنگار حوزه شهری واجب است که حتما از این شهر دیدن کند.
من هم که به واجبات اهمیت بسیار می دهم چند روزی را در این شهر عربی گذراندم و از ایستگاه اتوبوس گرفته تا اتوبوس ، تاکسی و ساختمان های دوبی و... را مورد ارزیابی قرار دادم. البته چون اقامتم در این شهر تنها دو روز بود موفق نشدم این بررسی ها را به صورت جامع انجام دهم.

از دور ساختمان بلدیه دوبی را دیدم که ساختمانی بسیار معمولی در یکی از میدان های شهر بود(انتظارم از ساختمان شهرداری این شهر بیشتر بود).
اتوبوس های دو کابینه بزرگ و ایستگاه های اتوبوس متحدالشکل از جمله ویژگی های حمل و نقل عمومی این شهر بود. تردد اتوبوس در دوبی زیاد به چشم نمی آمد و بیشتر تاکسی های این شهر پادشاهی می کردند. تمام تاکسی های متحدالشکل این شهر مجهز به جدیدترین سیستم تاکسیمتر دیجیتالی بودند. اغلب رانندگان تاکسی هندی بودند و به نوعی مانند تاکسی های دربستی تهران فعالیت می کردند اما با این تفاوت که مثلا یک مسیری را که روز گذشته با 9 درهم کرایه طی کرده بودی ممکن بود امروز با 12 درهم طی کنی! ورودی تاکسی ها 3 درهم بود که به پول ایران چیزی حدود 760 تومان می شود.
راننده خانم تاکسی هم در این شهر فعالیت می کردند و فعالیت آنها زیاد تعجب انگیز نبود.


ترافیک دوبی سنگین و قابل توجه بود که یکی از دلایل آن هم چراغ های بسیار طولانی مدت آن بود. در چند مورد حدود 5 دقیقه پشت یک چراغ قرمز معطل شدیم. چراغ های راهنمایی متعددی سر چهار راه ها و خیابان های این شهر وجود داشت.

یکی دیگر از وسایل حمل ونقلی این شهر دوچرخه است. گرچه این وسیله زیاد به چشم نمی آمد اما اگر پیاده در شهر تردد می کردیم قابل احساس بود.
ساخت وساز در شهر به شدت چشمگیر بود به طوریکه هرجا چشم می انداختی کارگران مشغول کار بودند. اما این ساخت و سازها گرچه روی ترافیک شهر تاثیر می گذاشت اما با جداسازی های صورت گرفته سعی شده بود این تاثیر به حداقل برسد.
پارکومترهای مشخص و دیجیتالی و زیبا از دیگر وسایلی بودند که به چشم می آمدند.
ساختمان های دوبی هم که بسیار معروف هستند. ساختمان های مدرن با نماهای بسیار زیبا!
به نظر من شهر دوبی برای جذب گردشگر تلاش بسیار کرده و موفق هم بوده است. از امکانات موجود بهترین استفاده را کرده است. صحرا و دریا دو جاذبه این شهر هستند. تور صحرا هر گردشگری را به خود جذب می کند. گردش با کشتی بسیار جالب است.

دوبی مساجد بسیار زیبایی دارد که هنر نورپردازی در آن ها مشهود است.
دوبی مترو ندارد اما الان با جستجویی که کردم دیدم شهردار این شهر قصد دارد تا شبکه متروی دوبی را راه اندازی کند. این شبکه توسط دو شرکت ترکی و ژاپنی احداث می شود و طول آن حدود 70 کیلومتر است.

در ضمن پایه های احداث منوریل در این شهر هم نصب شده است که من در کناره های یکی از بزرگراه های این شهر آن را دیدم.گویا
این پروژه بیشتر توریستی است به طوریکه مراکز خرید را به مراکز تفریحی شهر وصل می کند.این پروژه تا سال 2008 به بهره برداری می رسد.


فرصت نکردم تور دور شهر را با وجود تاکید فراوان ثمانه بروم اما اینها بخشی از دیده های من از این شهر مدرن شده است.

لینک های مرتبط :
گفت و گوی خبرنگار روزنامه اعتماد با شهردار شهر دوبی (اگر شهردار تهران بودم زمان را نگه مي داشتم)

۱۳۸۶ آبان ۱۴, دوشنبه

ائتلاف خانوادگی بین قالیباف و رضایی

این روزها بحث در رابطه با انتخابات مجلس در حال گرم شدن هست . در جبهه اصولگرایان این موضوع مطرح هست که قالیباف و محسن رضایی به ائتلاف اصولگرایان می پیوندند یا نه! اما نکته جالب اینجاست که این دو فرد برای خود ائتلاف محکمتری شکل داده اند . ائتلافی که برای انتخابات زودگذر و چند روزه نیست و می تواند دائمی باشد.
حسابی اصولگرایان را دور زده اند و تو هفته آینده یک ملاقات مهم در هتل شیان با همدیگر دارند.
اما ماجرای ائتلاف این دو از چه قرار است!
آقازاده قالیباف یعنی فرزند بزرگ خانواده یعنی الیاس قالیباف(با الیاس سریال اغما اشتباه نشود) گویا در هفته آینده قرار است با یکی از اقوام سببی آقای محسن رضایی(گویا خواهر داماد ایشان) ازدواج کند.
آقازاده شهردار تهران، متولد 1364 و دانشجوی مهندسی صنایع دانشگاه آزاد است و در برخی از برنامه های پدر حضوری فعال دارد. مدتی هم در خانه شهریاران جوان شهرداری تهران رفت و آمد بسیاری داشت.

به به !! یک موقع زرد نوشتن هم خیلی جالب است.

۱۳۸۶ آبان ۱۱, جمعه

از خبرنگاران شورا تا خبرنگار اخراج شده اعتماد

تو روابط عمومی شورای شهر دور یک میز بزرگ می نشینیم و با خنده و شوخی خبر می نویسیم. این کار همیشگی یکشنبه ها و سه شنبه های ماست.
اوضاع رسانه های ما آنقدر ملتهب جریان های سیاسی است که هربار در این جمع فردی کم یا زیاد می شود.
از اوضاع بد یکدیگر کم و بیش اطلاع داریم .بعضی ها به طور علنی رسانه خود را به سخره می گیرند اما عده ای هم هستند که با وجود اینکه از رسانه های خود دل پر خونی دارند ولی سکوت را به شکایت کردن ترجیح می دهند.
دو نفر تو جمع ما هستند که قبلا دبیران گروه های خبری خبرگزاری ایلنا بودند اما دست روزگار یکی را خبرنگار خبرگزاری موج کرد و دیگری را به خبرگزاری شهر کشاند.
خبرنگار اسبق خبرگزرای مهر هم به دلیل رفتارهای دبیر گروهش ،مجبور به خروج از این خبرگزاری شد و سر از یکی از روزنامه هایی درآورد که این روزها اخراج خبرنگارانش سر و صدا به پا کرده .
بعد از او ،از خبرگزاری مهر خبرنگار دیگری به جمع ما اضافه شد اما باز هم به دلیل مشابه مجبور به جدا شدن از گروه ما و خبرگزاری وابسته به شهرداری تهران شد.
چندتا از خبرنگاران هم به دلیل بسته شدن روزنامه هاشون یا تعطیلی آن از این جمع رفتند.
خبرنگار همشهری هم که از قدیمی ترین خبرنگاران این حوزه از شورای دور اول بود هم چند ماه پیش تغییر پیدا کرد و خبرنگار جدید این روزنامه به طور بی انصافانه ای از سوی یکی از اعضای شورای شهر در صحن علنی شورا مورد توهین قرار گرفت.
اخیرا چند تا خبرنگار از سایت هایی مثل جامع نیوز یا برنا نیوز هم به جمع ما اضافه شده اند که آینده آنها و سایت هایشان بسیار مبهم هست.
خبرنگار دیگری هم به دلیل اختلاف عقیده با دبیر گروهش مجبور به تغییر گروه شد و از این حوزه خبری رفت.
من هم که از همون روز اول تکلیفم با رسانه ام مشخص بود!!
حالا غرض از این نوشته ها چه بود؟
رسانه های کشور مبتلا به بیماری سختی شده اند. نوشته همکار ندیده ام الناز انصاری(اخیرا از روزنامه اعتماد اخراجش کرده اند)،تحت تاثیرم قرار داد .او در جایی درباره معامله های پنهان شهرداری با روزنامه نوشته است اتفاقی که قبلا هم در روزنامه های دیگر افتاده بود.
اینقدر فضای رسانه های کشور آلوده است که نمی توان به راحتی نفس کشید. نزدیک انتخابات است و منافع اشخاص کله گنده خبرنگاران را له می کند.
دیگر استقلال خبرنگار بی معنا شده است. رسانه ها در اختیار منافع کله گنده ها قرار گرفته اند .نمی تونی واقعیت ها را انعکاس دهی باید منافع رسانه را حتی اگر اشتباه هم باشد دنبال کرد بدون هیچ حرف اضافی!!
عده ای هم در این بین دلالی خودشون را می کنند چیزی که تو شهرداری بسیار فراوان دیده می شود!!

۱۳۸۶ آبان ۹, چهارشنبه

وصیت

غرق در روزمرگی ها هستم.
مطلب برای گفتن زیاد هست اما حوصله ای وجود ندارد.در ضمن اینجا گوشه دنجی برای من نیست که بخواهم حرف های دلم را
بزنم.اصلا تهرانشهر را چه به درد و دل؟
صدای استاد توی گوشم می پیچه که این شعر بیژن نجدی را به نام وصیت پشت تلفن برایم می خواند:
نیمی از سنگ ها، صخره ها ،
کوهستان را گذاشته ام
با درهایش و پیاله های شیر،
به خاطر پسرم .
نیم دیگر کوهستان وقف باران است .
دریایی آبی و آرام را
با فانوس روشن دریایی ،
می بخشم به همسرم .
شب های دریا را
بی آرام بی آبی ،
با دلشوره ی فانوس دریایی ،
به دوستان دور دوره ی سربازی
که حالا پیر شده اند.
رودخانه که می گذرد زیر پل
مال تو
دختر پوست کشیده ی من بر استخوان بلور ،
که آب پیراهنت شود تمام تابستان.
هر مزرعه و درخت ،
هر کشتزار و علف را
به کویر بدهید
شش دانگ.
به دانه های شن ، زیر آفتاب.
از صدای سه تار من
سبز سبز پاره های موسیقی ،
که ریخته ام در شیشه های گلاب
و گذاشته ام روی رف ،
یک سهم به مثنوی مولانا ،
دو سهم به نی بدهید.
و می بخشم به پرندگان
رنگ ها، کاشی ها، گنبد ها ،
به یوز پلنگانی که با من دویده اند،
غار و قندیل های آهک و تنهایی ،
و بوی باغچه را ،
به فصل هایی که می آیند بعد از من.........

۱۳۸۶ آبان ۳, پنجشنبه

حالا دست........

سه شنبه اول آبان 1386-صحن علنی شورای شهر- تجلیل از قهرمان کشتی فرنگی،حمید سوریان

۱۳۸۶ مهر ۲۷, جمعه

دولت منوریل را احداث شده می داند

گویا دولت پای خود را در یک کفش کرده که آبروی از دست رفته اش در رابطه با احداث منوریل در صادقیه را هر جوری هست جبران کند.
سایت تابناک که شبیه سایت بازتاب هست خبر داده :
پس می توان نتیجه گرفت که آنچه که به جایی نرسد فریاد است!!
این دیگه لج بازی هست و یک شوی تمام عیار تبلیغاتی!!!!!

۱۳۸۶ مهر ۲۶, پنجشنبه

زباله دزدی و مافیای زباله

گزارش های مختلفی درباره زباله دزدی تهیه شده اما اخیرا من هم دنبال این سوژه بودم. خیلی جالب بود که دیدم زباله دزدی مربوط به ایران نمی شود و خیلی از شهرهای جهان به آن مبتلا هستند.

از زمانیکه این گزارش را تهیه کرده ام دقت ام در خیابان هم بیشتر شده است چراکه گونی به دست های زیادی را دیدم که توی سطل های زباله سرک می کشند و زباله های خشک با ارزش را جمع آوری می کنند.
کلی هم کامیون زباله دیدم که بدون هیچ آرم و نشانی زباله ها را تجارت می کنند. با یک کارشناس که در این زمینه تحقیق هم کرده بود صحبت کردم. می گفت زباله دزدی که در نهایت بازیافت غیررسمی و غیربهداشتی را شامل می شود دارای یک چرخه است.

حلقه اول، زباله گردها هستند که از همه بدبخت – بیچاره تر هستند و بیشترین بیماری های روحی و روانی و جسمی مربوط به اینها هست. به هر حال اینها خطر می کنند و دست خود را در داخل زباله ای می کنند که امکان وجود اجسام نوک تیز و آلوده وجود دارد . پس آنها را بیماری های عفونی به شدت تهدید می کند .


حلقه دوم، واسطه هایی هستند که در محلات مکان های خاصی دارند و زباله های زباله گردها را جمع می کنند و به کارگاه های اطراف شهرهایی مثل تهران می دهند.

حلقه سوم ، همین کارگاه ها هستند که زباله های بازیافتی در آن انبار می شود.

حلقه پایانی هم کارخانه های بزرگی هستند که با خریداری این زباله ها سود اصلی را به جیب حلقه سوم سرازیر می کنند البته شاید در حلقه سوم بازیافت هم صورت گیرد.
اما بازیافتی که توسط اینها صورت می گیرد کاملا غیر بهداشتی است چون آلودگی با پلاستیک و کاغذ و مقوا حمل می شود و در مواد نهایی که تولید می شود این آلودگی ها وجود دارد. شاید این مواد تبدیل به جعبه شیرینی یا شانه تخم مرغ و....شود.

شهرداری هم مشخص نیست چکاره است!!!
هیچ وقت به طور اساسی به این موضوع ورود پیدا نکرده که عده ای این موضوع را به خاطر سود خودش در این میان می دانند.
فقط این را می دانم در این ماجرا سودهای میلیونی و میلیاردی نهفته است.

مطلب جالبی درباره زباله دزدی در نیویورک بخوانید:
نيويوركي ها زباله فروش شده اند
چند وقت پیش هم یک مطلب خواندم مبنی بر اینکه یک پیرزن انگلیسی زباله دزد یکی از بی نظیر ترین کلکسیونرهای نقاشی های بسیار ارزشمند هست!!!
*عکس از وبلاگ روزنه

۱۳۸۶ مهر ۲۲, یکشنبه

ماجرای قطع شدن تلفن دفتر مسجد جامعی

یکی از افرادی که در شورای شهر برایش احترام زیادی قائل هستم ، مسجد جامعی است اما متوجه برخی از مسائل نمی شوم. یا من زیادی خوشبین هستم و دیگران زیادی بدبین یا واقعا دارم اشتباه می کنم.

ده روز پیش تو برخی از سایت ها نوشته شد که چمران تلفن دفتر مسجد جامعی را قطع کرده است که روز بعدش چمران نسبت به این موضوع موضع تندی گرفت.

من از چند جا پرسیدم و همین چند دقیقه پیش هم به یکی از کارمند های شورا هم زنگ زدم و فهمیدم که در آن روز که تلفن دفتر مسجد جامعی یک طرفه شد تلفن دفتر خادم و شکیب هم این وضعیت را پیدا کرد. فردی که این موضوع را گفت یه چیز دیگه هم گفت و آن این بود که امروز هم برای دو ساعت تلفن چند تا از دفترها قطع بود.

یکی دیگر از کارمندان با نگاهی دیگر به این ماجرا، تقصیرها را به گردن معاون اداری شورا یعنی حبیب کاشانی انداخت!!!
اما پشت این ماجرا چی قرار دارد خدا می داند!!ولی چرا و چگونه ماجرای تلفن دفتر مسجد جامعی تنها رسانه ای شده هم دلیلش را نمی دانم!!

بهزاد نبوی و محمدرضا خاتمی در شهرداری

مثل اینه که بگوئیم بهزاد نبوی یا محمدرضا خاتمی باید معاون شهردار شوند تا اصلاح طلبان به سهم خود در نتیجه رای به قالیباف برسند.

امروز تو روزنامه اعتماد همکار خوبم آقای ابراهیم زاده گزارشی نوشته(دايره بسته مديران در شهرداري تهران ) که در عین نکته سنج بودن آن ، یک مورد (یا بهتر بگویم یک جمله) ازگزارش من را اذیت می کند.

موضوعی که این همکار من بهش پرداخته مسئله ای است که چند ماه پیش وقتی چند شغله بودن غلامحسین الهام سر و صدا به پا کرده بود ، قالیباف در جمع خبرنگاران قرار گرفت و در پاسخ به سوال یکی از خبرنگاران مبنی بر چند شغله بودن چندتا از مدیران شهرداری با قاطعیت اعلام کرد که آقای دنیا مالی که هم اکنون هم معاون فنی و عمرانی و هم سرپرست معاونت شهرسازی است به زودی در معاونت شهرسازی مستقر می شود و فردی برای معاونت فنی و عمرانی جایگزین ایشان می شود.
خب همکار ما بعد از چند ماه این موضوع را بسیار نکته بینانه دیده و به آن پرداخته اما در گزارش آقای ابراهیم زاده مسئله ای هست که من را آزار می دهد و فکر می کنم می خواهد از اصلاح طلبان حمایت کند ولی بد حمایت می کند چون این حمایت نتیجه معکوس دارد.
یک جا نوشته یا بهتر بگویم گزارش با این قسمت شروع می شود:« آن روز که شهردار تهران با چهره خندان دکمه طبقه هشتم شوراي شهر را فشار داد تا براي دور دوم مديريت شهرداري تهران را در دفترکار خود تجربه کند حمايت اصلاح طلبان شورا را پشت خود مي ديد و امروز که پنج ماه از آن روز مي گذرد هنوز اصلاح طلبان سهمي از مديريت هاي شهرداري ندارند

من اینگونه از این نوشته برداشت می کنم که اصلاح طلبان فقط و فقط برای سهم خواهی در شهرداری ، قالیباف را انتخاب کرده اند.آیا اینگونه هست؟ اگر اینگونه هست من نسبت به این موضوع اصلا احساس خوبی ندارم.

در ضمن نکته و سوال بسیار مهم تر این است که اصلاح طلب کیه؟ مسعود کرباسیان (معاون خدمات شهری)و احمد دنیا مالی و اخیرا محمد رضا واعظ مهدوی(معاون طرح و برنامه) ، محسن هاشمی(مدیرعامل مترو) و خیلی های دیگردر شهرداری اصلاح طلب هستند یا نیستند؟
یادمه زمانیکه کرباسیان و دنیا مالی معاون های شهردار شدند می گفتند کارگزارانی هستند!! می گفتند در دولت قبلی پست و مقام داشتند! می گفتند یکیشون تو سازمان کشتیرانی بوده و اون یکی هم رئیس گمرک بوده!! می گفتند به خاطر همین مسائل در دولت فعلی پست و مقامی ندارند!!
واعظ مهدوی هم که در دولت خاتمی معاون وزیر رفاه بوده!!
حالا اصلاح طلب کیه؟
یعنی باید بهزاد نبوی یا محمدرضا خاتمی یا .... معاون شهردار بشوند تا بگوئیم که مثلا اصلاح طلبان از مدیریت شهرداری سهمشون را گرفتند؟
در ضمن مگر سهمی هست؟ مگر ما خبرنگارها همیشه فریاد نمی زنیم جایگاه افراد متخصص در شهرداری کجاست؟
پی نوشت:دوست عزیزی که گویا از دوستان آقای دنیامالی است پیغامی برای این پست گذاشته اند که نظر ایشون را قبول دارم ولی
من هم این مسئله را به صورت پرسشی مطرح کردم.من می گویم اصلاح طلب کیه؟من می گویم مثلا چه فردی باید در شهرداری قرار گیرد تا دوستان اصلاح طلب شورا و غیر شورا راضی شوند؟من می گویم اون فرد اصلاح طلب باید عضو یکی از احزاب اصلاح طلب باشد تا ما بتوانیم به او بگوییم اصلاح طلب؟ اصلا اگر یکی اصولگرا باشد اما در کارش خبره باشد منش اصلاح طلبی این است که بگوید این نباشد، عوض شود؟ می دانم در همه عرصه ها بازی های سیاسی ورود پیدا کرده اما در شعار و ظاهر که غیر این است.
در ضمن در مدیریت قبلی شهرداری هم چند نفر که خط و مشی اطلاح طلبی داشتند مدیرعامل چند سازمان مهم شهرداری بودند. حتی من می دانم آنها با وجود اینکه در مدیریت احمدی نژاد بودند اما در انتخابات ریاست جمهوری به هاشمی رفسنجانی رای دادند.در ضمن با این حساب خیلی از اصلاح طلبان در شهرداری هستند. الان خانم نوری که در لیست اصلاح طلبان شورا بود در شهرداری مسئولیت دارد.

۱۳۸۶ مهر ۱۷, سه‌شنبه

دستگاه صهیونیست سنج، ماجراهای خانواده بنتون

این روزها حسابی ماجراهای خانواده بنتون سر زبان ها قرار گرفته و افرادی هم که با این فرد و فروشگاه های زنجیره ای عرضه لباسش آشنایی نداشتند به لطف و مرحمت این جنجال ها آشنا شدند اما ماجرا از چه قرار است؟
گویا چند هفته پیش 5 تا از نمایندگان مجلس در تذکری به وزیر کشور خواستار پلمپ فروشگاه های بنتون در ایران شدند و نسبت به حضور این فرد در ایران و مذاکرات او با شهرداری هشدار دادند و با دستگاه های صهیونیست سنج خود، برای نخستین بار او را یک میلیاردر صهیونیست خواندند.
بلافاصله بعد از این تذکر ،دستگاه های صهیونیست سنج برخی از سایت های گمنام هم به کار افتاد و ماجرا تخریب شهرداری با شدت بالایی شروع شد تا جایی که این جنجال ها به روزنامه ایران رسید و یکی از دوستان خوبم در گزارشی بدون نام در این مورد نوشت و آتش را روشن کرد.
گویا با وجود تکذیب های شهرداری ، ملاقاتی بین مسئولین این نهاد با شخص بنتون برگزار شده که در آن جلسه که قرار بود محرمانه بماند شهردار هم حضور داشت اما به نظر من حاشیه های این ماجرا جالب تر است:
1- سایت فردا در دفاع از شهرداری به این موضوع پرداخته بود. وقتی داشتم نظرات مطلب را می خواندم ، نظر جالبی دیدم.فردی گفته بود اسم پسران قالیباف هم ریشه یهودی دارد و.... . اسم دو پسر قالیباف گویا الیاس و اسحاق است!!!!

2- یکی از روزنامه ها سفارش داده بود برایشان مطلبی را در این باره ترجمه کنم که گویا بنا بر سیاست هایی هنوز کار نشده است .

3- در جستجویی که به انگلیسی انجام دادم عمده خبرها سایت و روزنامه های جهان درباره حرکت نمایندگان مجلس ایران در صهیونیست خواند این فرد و درخواست برای پلمپ فروشگاه هایش بود. یعنی این مطلب بازخورد بسیار منفی در رسانه های جهان داشت.

4- در جستجویی که انجام دادم به این نکته رسیدم که این فرد در اسرائیل (شهر حیفا) تنها یک فروشگاه زنجیره ای!!! دارد و در بیت المقدس و در قسمت عرب نشین(خیابانی به نام احمد شقاقی) هم یک فروشگاه دیگر وجود دارد.(مشاور شهردار در مصاحبه با فارس فقط به یک فروشگاه در قسمت عرب نشین اشاره کرده بود که این موضوع را هم یکی از دوستانم به اطلاعش رسانده بود که البته این اطلاعات به طور کامل منتقل نشد.) در حالیکه فروشگاه های بنتون به طور رسمی در ایران هفت شعبه دارند.

5- در کشورهای عرب مسلمان فروشگاه های زنجیره بنتون خیلی به چشم می خوردند. کشورهایی مثل عربستان، مصر ، سوریه و امارات از جمله آنها هستند.

6- بنتون خانواده بسیار جالبی دارد . آنها سه برادر و یک خواهر هستند که کار خود را با هم شروع کردند. هر چهار نفر در شهر ترویسوی ایتالیا با خانواده هایشان ساکن هستند.این خواهر و برادرها خانواده های پر جمعیتی دارند به طوریکه به جز یکی از آنها سه تای دیگر هر کدام چهار فرزند دارند و جالب تر اینجاست که فرزندان آنها هم وارد این بازار بنتون ها شده اند.یعنی فروشگاه های بنتون خانوادگی داره می شود.

7- بنتون ها خانواده فقیری بودند که یک اتفاق و شاید یک تیزهوشی آنها را تبدیل به یکی از میلیاردرهای دنیا کرد.

8- شرکت بنتون به واسطه آگهی های تبلیغاتی جنجالی اش که ارتباطی هم با بحث پوشاک ندارد ، گاهی جنجال های اساسی به پا کرد.

9- اما در این جستجو ها به هیچ عقیده سیاسی که توسط این خانواده احیانا بیان شده باشد نرسیدم. اما در ایران به راحتی برای اینکه فردی را خراب کنند این انگ را بدون هیچ دلیلی به آدم های سرمایه دار خارجی وارد می کنند.البته تو دنیای تجارت قطعا این میلیاردر با افرادی که یهودی هستند ،سرمایه دار هستند و احیانا حامی اسرائیل هم هستند مذاکراتی داشته اما اینها دلیل نمی شود که این فرد نتواند در ایران سرمایه گذاری کند.
مرتبط:
همه چیز درباره بنتون ( سایت وابسته به دولت مرد میار آن را از ویکی پدیا ترجمه کرده است)
ماجراي «بنتون» از هياهو تا واقعيت (گزارش خبرگزاری فارس که البته خیلی هاش تکراری هست و من وقتی خواندم خیلی احساس کردم همانطور که برخی سایت ها در این باره مغرضانه نوشتند این مطلب پاچه خوارانه هست)

۱۳۸۶ مهر ۱۲, پنجشنبه

سایت فردا ،دکتر نجفی و مصاحبه با من

جا خوردم ، اصلا شوکه شدم. انتظارش را نداشتم.
بعد از جلسه شورای شهر بود. رفتم سراغ دکتر نجفی تا درباره موضوعی مصاحبه کنم.
گویا می خواست از موضوعی مطمئن شود!

شما خانم....
گفتم فلانی هستم.
گفت :«شما علیه من در سایت فردا مطلب نوشته اید؟»
گفتم :« من در سایت فردا مطلبی ننوشته ام . من تمام حرفهایم را در وبلاگم می نویسم.»
گفت: «بیا دفترم تا نشانتان دهم و ابتدا تکلیف تهمت هایی که زدید مشخص شود.»
به این فکر کردم که مصاحبه شرطی شده است. مصاحبه نکرد و رفت!!
در روابط عمومی شورا از وبلاگم پرینت گرفتم و به طبقه پنجم رفتم. کنار در اتاق ،دو نام نوشته شده بود:محمد علی نجفی و علیرضا دبیر.

به مسئول دفتر آقای نجفی گفتم که فلانی هستم و آقای دکتر گفتند که به دفترشان بیایم.
مسئول دفتر رفت با پرینت نوشته من که در سایت فردا قرار گرفته بود برگشت.
من که این نوشته را دیده بودم پرینت وبلاگم را منگنه کردم و روی آن توضیحاتی نوشتم که این مطالب در وبلاگ شخصی من نوشته شده است و امیدوارم سوءتفاهم ها برطرف شود.
نیم ساعت بعد مسئول دفتر ایشان به روابط عمومی آمد و پرینت مطلب سایت فردا را به همراه توضیحات نجفی به من تحویل داد که من توضیحات ایشان را به همراه توضیحات خودم اینجا می نویسم.
ایشان نوشته اند:

خواهر گرامی
انتقاد اصلی من به مطلب شما است و اشکالات موجود در آن و نه اینکه چرا در سایت فردا یا هر سایت دیگری نوشته شده است . اگر مطلب منصفانه باشد در هرجا که نوشته شده باشد ، مهم نیست.(مرد باید که گیرد اندر گوش*******ور نوشته است پند بر دیوار)
سپس دکتر نجفی ابتدای مطلب من درباره زیر سوال بردن مجموعه شورا که خود زنی است را مورد اشاره قرار داده اند و نوشته اند :«چرا خود زنی مگر هر انتقاد از خود ، خودزنی است. علاوه بر آن حرف من انتقاد از عملکرد یک مجموعه است که بنده عضوی از آن هستم ، آنهم عضوی که در تصمیم گیری نحوه اداره شورا نقشی ندارد.»

حال من از آقای نجفی می پرسم که من هم انتقاد کردم . یعنی باید با یک انتقاد اینگونه برخورد شود. انتقاد من در رسانه هایی که در اختیار دارم منعکس نشد(خودم نخواستم) چون دلم می خواست آن را در رسانه شخصی خودم منتشر کنم. چطور می توان قضاوت کرد که انتقاد شما به شورا و حتی به من منصفانه است اما انتقاد من به شما غیر منصفانه است؟
می دانید برخورد شما من را یاد چه انداخت؟ یاد حرکت دکتر زیاری عضو شورای دوم افتادم که قبلا در این وبلاگ نوشته بودم. و در این زمینه برای من اصلاح طلب و اصولگرا بی معنا شد!
در ضمن من از شما انتظار این برخورد را نداشتم. حالا گستاخانه تر می گویم که من به شما رای دادم و حق این را دارم که از شما انتقاد کنم. چرا باید همیشه گفته شود شرکت در انتخابات وظیفه است. وظیفه ات را که انجام دادی برو خونه ات بنشین و کاری به ادامه آن و افرادی که انتخاب کردی نداشته باش؟من می خواهم ادامه وظیفه ام را هم انجام دهم!!(البته اگر وظیفه باشد!!)
من به اصلاحات یک کورسوی امیدی داشتم ولی با این برخوردها ، این کورسوی امید از بین می رود. این بود اصلاحات؟ این بود
اصلاح طلبان که با یک انتقاد من را شوکه می کنند؟

نوشته اید: «واقعا اصلاح طلبان شورای اول فقط به جان هم افتادند؟این حرف منصفانه است؟ از کارکنان شورا بپرسید که چقدر طرح
های کارشناسی در شورای اول داده شد که متاسفانه در شورای دوم دنبال نشد. هنوز هم بخشی از مصوبات در آئین نامه های مورد عمل شورا همان مصوبات شورای اول است.»

من بی انصافی نکردم و نوشته ام ،آنها در سال اول بنای شورا را نهادند. خاطره خوبی از شورای دور نخست تهران در ذهن شهروندانش شکل نگرفت. شورای شهر دوره اول کار خود را با انرژی شروع کرد و آئین نامه ها و قوانین ابتدایی را به سرعت تدوین کرد اما در میانه راه جنجال ها بر سر شهرداران منتخبش ، این شورا را با چالشی مواجه کرد که در نهایت به انحلال آن منجر شد.
استعفاهای گسترده اعضای شورای شهر باوجود گذشت تنها چهار ماه از عمر این نهاد نخستین جرقه های شکاف را میان اعضای شورای شهر تهران روشن کرد. افرادی که چند ماه قبل و در انتخابات شوراها رای اعتماد مردم را کسب کرده بودند، به جایگاه سبز رنگ خود در شورای شهر راضی نشدند و خواستار تصاحب صندلی های قرمز رنگ مجلس شورای اسلامی در دوره ششم بودند. غرضی ، کدیور، سلیمانی ، آل اسحاق و عبدالله نوری از جمله افرادی بودند که با استعفا برای انتخابات مجلس خیز برداشتند. در این بین تنها جمیله کدیور و داوود سلیمانی به خواسته خود رسیدند و عبدلله نوری در میانه راه مسیرش به سمت «اوین» تغییر داده شد و غرضی و آل اسحاق هم نتوانستند رای مردم را برای بار دیگرجلب کنند.

جنجال ها و فحش و فحش کاری ها که خود من شاهدش بودم همه کارها را تحت شعاع قرار داد.الویری استیضاح شد و سپس استعفا داد و ملک مدنی با بدترین حالت توسط وزارت کشور دولت اصلاحات از کار برکنار شد. از کارمندان شورا هم پرسیدم (با وجود اینکه خودم هم در آن زمان حی و حاضر بودم) آنها هم جنجال ها را به یاد داشتند. نتیجه اش را هم در انتخابات دور دوم شورا دیدید!! همان طرح شورایاری ها که از ابتکارات شورای اول بود با این دعواها بدترین ضربه ها را خورد و بدترین دوران خود را پشت سر گذاشت. طفلی شده بود که از همان ابتدا مادرش آن را ترک کرده بود.

یک قسمتی هم آورده اید :«چند نفر سراغ دارید پشت در اتاق من مانده باشد؟ یک مورد را بفرمائید.»
یک مورد را می گویم. خود من! تعجب نکنید . من انتظار داشتم این مسئله با گفت و گوی مستقیم با شما برطرف شود اما پشت در اتاق شما منتظر ماندم و با نامه و نامه نگاری توسط مسئول دفتر شما روبرو شدم.
درباره میزان آرا در شورا هم جوابی داده اید و گفتید:«مگر من گفته ام در تمام موارد ما 7 رای داریم ؛من گفته ام در بهترین شرایط 7 رای ، پس این جواب چه ربطی دارد؟»

من اصلا به این موضوع قائل نیستم . چون در این شورا افرادی را می بینم که در شهرداری ذوب شده اند و بنابراین حساب آنها و رای آنها را با اصلاح طلبان شورا جدا می دانستم. من اصلا به بهترین و بدترین شرایط اعتقادی ندارم. من حتی به انتخابات اعضای هیات رئیسه هم کاری ندارم که شما در بهترین شرایط هفت تا رای بودید. من به طرح های کارشناسی ای اعتقاد دارم که در صورت ارائه شدن هیچ فردی جرات مخالفت با آن را نداشته باشد و15 رای باشد. در این زمینه ما خبرنگاران هم حتما یاریگر شما خواهیم بود.

شما در رابطه با اینکه من پرسیدم که شما چکار کردید، نوشته اید:«اتفاقا طرح دارم ولی شما خبر ندارید . از طرف دیگر هیچ امکانی برای آوردن نیروهای متخصص به شورا وجود ندارد و تنها برای یکنفر نیروی متخصص حدود 5/1 ماه است که معطل شده اند . »
درباره ارئه راه حل هم گفته اید:«من که در همان صحبت هایم با خبرنگاران راه حل مورد نظر خودم را گفتم: در مسائل مهم و عمیق تصمیم سازی ها باید از کارشناسان استفاده شود و برای این امر باید کمیته های تخصصی در سطح شهر و زیر نظر اعضای شورا تشکیل گردد.»

آقای نجفی من تمام نوشته های شما را در اینجا قرار دادم و حال اصلا برایم اهمیت ندارد که اگر بار دیگر به سراغتان آمدم جوابم را می دهید یا نه!! شاید در بلک لیستی(لیست سیاه) که در نخستین روزهای شورا از آن یاد می کردید قرار گرفته ام. اما بدانید من همانی هستم که یکی از مصاحبه هایم (با خودتان)را در سایتتان قرار دادید. من همانم که بارها با شما مصاحبه کردم و هیچ ایرادی به آن وارد نبوده !!مطمئن باشید از قلمم هیچ گاه مغرضانه استفاده نکرده ام و نمی کنم.

۱۳۸۶ شهریور ۳۱, شنبه

دیوار

سلف گالری در اردیبهشت امسال

سلف بدون گالری در شهریورامسال

عکس ها از وبلاگ نیمه غائب

مطلب محمد رضا جابری درباره دیوار

۱۳۸۶ شهریور ۲۹, پنجشنبه

دیوار جنسیتی در سلف گالری

دانشکده خبر یک سلف گالری دارد که در عین سلف بودن ، عکس های خبری دانشجویان رشته عکاسی خبر دانشکده دور تا دور آن را هم پوشانده و هر چند وقت یکبار تغییر پیدا می کند.
این سلف گالری چند ماه پیش با حضور رئیس خبرگزاری و چند تا از نماینده های مجلس افتتاح شد.
اما .........
الان دو هفته ای است که رئیس جدید دانشکده خبر که گویا معاون پژوهشی دانشگاه امام صادق (ع) بوده معارفه شده است و در نخستین اقدام علمی!! خود در سلف گالری دانشکده دیواری (پارتیشن) جنسیتی کشیده است . یعنی خانم ها اینور ، آقایون اونور!!
اقدامی که در این چهار سالی که در دانشکده بودم بی سابقه است . الان گالری سلف دیگر کاربردی ندارد و به نظر من توهین به دانشجویانی هست که در عین دانشجو بودن خبرنگار هم هستند.

بچه ها به شوخی می گفتند با توجه به اینکه دانشکده خبر دو ساختمان قرینه به هم پیوسته است و دو تا در هم دارد ، در آینده نزدیک یکی از درهای ورودی مخصوص خانم ها می شود و دیگری به آقایون اختصاص می یابد!!!
البته یه ظریفی هم می گفت: یعنی چی توی این همه سال سلف خانم ها و آقایون دانشکده خبر یکی بوده؟!!
یه ظریف دیگه هم می گفت: بی عدالتی شده!! یعنی چی تلویزیون و بوفه در قسمت آقایون باشه؟
اما این اقدام بازخوردهایی داشته:

سایت خبرکده که سایت خود دانشکده هست ، نوشته : اتاق خبر و سلف گالری در برزخ
روزنامه سرمایه : ديوار جنسيتي در دانشكده خبر
روزنامه اعتماد: برج ميلاد زنانه
توضیح من برای خبر سایت فردا:
سایت فردا با عنوان پیگیری یک ماجرا مطالبی را در دفاع از این اقدام مطرح کرده که به نظرم منصفانه نیست. این سایت از تشکیل اتاق فکر دانشکده ،خبر داده ولی اتاق فکر دیگه چیه؟ یک چهارم اتاق خبر را با دیوار جدا کرده اند اسمش را گذاشته اند اتاق فکر!!!
فردا نوشته:«گفتنی است رئیس جدید دانشکده خبر در مدت کوتاه حضور خود توانسته است مشکل خوابگاه خواهران این دانشکده را رفع نماید و همچنین با تشکیل اتاق فکر دانشکده محلی سالم و کارآمد برای تبادل نظر میان دانشجویان فراهم آورد
می خواستم بپرسم هنوز دانشگاه ها باز نشده چطور و با کدوم دانشجواتاق فکر دانشکده این کارکرد را پیدا کرده؟ (لطفا ورودی های جدید مصداق آورده نشود چون آنها مشغول امتحان ها بودند) درباره خوابگاه هم بهتره خود دانشجویان شهرستانی اظهار نظر کنند ولی قطعا اتفاق ویژه ای نیافتاده.
در ضمن سلف دانشکده آنقدر کوچک هست که قطعا با توجه به اینکه فضای بیشتری به آقایون اختصاص داده شده با شروع ترم ما خانم ها دچار مشکل می شویم.
با تمام احترام از خبرنگار سایت فردا دعوت می کنم در هفته آینده و با حضور دانشجویان در دانشکده حتما یک روز به دانشکده سر بزنند و از سلف گالری و اتاق فکر بازدید کنند و در آن صورت پیگیری خبرشون دقیق تر می شود!!
عکس زیر هم مراسم معارفه را نشون می ده که تو همین سلف گالری بدبخت برگزار شده!!!

۱۳۸۶ شهریور ۲۷, سه‌شنبه

آقای نجفی کمی آرام تر

جلسه 20 دقیقه ای امروز شورا فقط حاشیه داشت.
ریاست جلسه بر عهده بیادی بود که دوتا دستور جلسه را در عرض 15 دقیقه تصویب کرد و در 5 دقیقه باقی مانده چندتا نامگذاری معابر داشتند که آن هم تصویب شد و بعد به دلیل اینکه می خواستند در مراسم تشییع جنازه علامه عسکری و مراسم ترحیم پدر وزیر کشور شرکت کنند پایان جلسه اعلام شد.
بهر حال کار مردم که اصلا مهم نیست . تشییع جنازه مهمتره!!

اما بعد از جلسه نجفی که نطق پیش از دستور داشت اما نطقش را نخوند در جمع خبرنگاران به اعتقاد من با زیر سوال بردن مجموعه شورا خودزنی کرد.

البته من بخش هایی از صحبت های نجفی را قبول دارم ولی قسمت هایی از آن را واقعا عجیب می دانم.
یک جا نجفی می گه :« در حق شورای اول ظلم شده!! قدم‌هاي مثبتي در شوراي شهر اول برداشته شده است، اما متاسفانه شوراي شهر دوم آن را دنبال نكرد و در حق شوراي شهر اول ظلم و نظر تخصصي آنان را ناديده گرفته شد، در حالي كه شوراي سوم بايد از بخشي از اقدامات شوراي اول استفاده كند.»

من شورای اول خبرنگار این حوزه بودم ولی تنها چیزی که دیدم به جون هم افتادن اصلاح طلبان بود. درسته که سال اول بنای شورا را نهادند ولی از سال دوم چنان بازی های سیاسی به این شورا رخنه کرد که دولت اصلاح طلب شورای اصلاح طلب را منحل کرد!!!
یکجای دیگر هم می گوید:« روزمرگي، سطحي‌نگري و جزئي‌نگري پروسه تصميم‌گيري شورا را دچار مشكل جدي كرده است.‌« نجفی معتقده تمام طرح های شورا سطحی است. من اینجا نمی خواهم بگویم که این حرف چه میزان درست است اما از آقای نجفی می پرسم: «شما که رئیس کمیته سرمایه گذاری کمیسیون برنامه و بودجه شورای شهر هستید چند طرح عمقی را به صحن علنی شورا آوردید؟»

خود شما به عنوان یکی از 15 عضو شورا در همین چهار ماه چه اقداماتی داشتید؟ چیکار کردید؟ با مردمی که پشت در اتاق شما منتظر همان مساعدت شود یا اقدام شود بودند تا اگر در حقشون بی عدالتی صورت گرفته رفع شود چه کردید؟
شما می گوئید با این شکل ملاقات مردمی مخالف هستید:« برخي فكر مي‌كنند معناي ارتباط با مردم اين است كه هفته‌اي يكي دو بار در مسجدي يا مركزي حضور يابند و زير نامه مردم را خطاب به شهردار منطقه پاراف كنند. مسئله‌اي كه برخي وقت‌ها روي آن مانور داده مي‌شود. » من هم موافق 100 درصدی آن نیستم ولی معتقدم برخی از مشکلات مردم باید به صورت چهره به چهره برطرف شود.

نجفی در جایی می گوید :« ما در اقليت هستيم. در بهترين شرايط 7 رأي بيش‌تر نداريم. اگر مسئله‌اي مورد نظر دوستان نباشد با 8 رأي وتو مي‌كنند.»
این هفت رای یعنی 4 نفر اصلاح طلب و 3 نفر از یاران وفادار قالیباف یعنی خانم آباد ، مرتضی طلایی و علیرضا دبیر!!
اما آقای نجفی شما هفت رای هم نیستید. یادتون هست که سر اصلاح اساسنامه شرکت های وابسته به شهرداری ساعی و مسجد جامعی با شما نبودند؟!!
یا سر یکی از طرح هایی که مسجد جامعی به صحن شورا آورد شما با سایر اصلاح طلبان نبودید؟
این حرف بی منطق ترین حرفی بود که از زبان شما شنیدم. شما طرح کارشناسی عمقی بیاورید مطمئن باشید رای می آورد.

اما به جای این همه گله ای که نجفی از شورا کرد خیلی دلم می خواست تنها و تنها یک راه حل ارائه کند.من مغز متفکر بودن نجفی را قبول دارم ولی شورایی که شما یکی از اعضای آن هستید همین است با هزار مشکل! شما به جای این صحبت ها کاش اولین گام را در رفع مشکلات آن بر می داشتید.
اینها تمام اعتقاد های من است .من تو این وبلاگ هم به اصلاح طلبش انتقاد کردم و هم به اصولگراش .برای من اعتقادی که بهش رسیدم مهم است نه اصلاح طلب یا اصولگرا.

۱۳۸۶ شهریور ۲۵, یکشنبه

استاد دانشگاه شدن علیرضا دبیر و یک حق خوری

داشتم شورای دور دوم را مرور می کردم . به آدم هایی رسیدم که بی هیچ نام و نشون به نون و نوایی رسیدند. آنها از طریق رانت شورایی بودند خودشان را به جاهای دیگر هم وصل کردند.

حالا این فرد می خواهد زیاری باشد که پیش از شورا ، یک استاد ساده دانشگاه بود و حالا مدیرعامل راه آهنه یا بیادی و دانشجو که از طریق شورا (به طور غیر مستقیم)وارد هیات مدیره پرسپولیس و استقلال شدند . کاشانی ، واعظی آشتیانی ، زریبافان و... البته با شرایط متفاوت این وضعیت را دارند اما اگر نخواهم بی انصافی کنم، بودند افرادی که در شورای دوم همانگونه که بودند ماندند.

جالب است این افراد در یک پروسه زمانی کمی طولانی به این مقام ها رسیدند ولی جالب تر این است که اخیرا علیرضا دبیر که فردی شناخته شده است و با این مثال هایی که زدم کمی تفاوت دارد اما باز از طریق رانت شورا به مقام های دیگر رسیده است.

به شایعات فراوانی که پشت سر این فرد است هیچ اهمیتی نمی دهم و تنها موردی که برای خودم ثابت شده را مطرح می کنم:

چند روز پیش همکاری پیش من آمد و پرسید که هر وقت شورای شهر رفتم او را هم همراه خودم ببرم . دلیلش را پرسیدم . به من گفت در یکی از دانشگاه های تهران درس سه واحدی مدیریت و سازماندهی امور شهرداری ها را تدریس می کرده ، اخیرا برای ترم جدید به دانشگاه رفته اما مسئولان دانشگاه به او گفته اند نمی تواند دیگر این درس را تدریس کند چون آقای علیرضا خان دبیر با نامه ای از مقامات بالا ،این ترم این درس را در دانشگاه تدریس می کند.

همکارم خیلی ناراحت بود و به دوره های طولانی مدتی که برای تدریس این درس گذرانده بود اشاره می کرد و من در این حیرت بودم که فردی که در شورا هنوز مسائل شهرداری برایش به خوبی جا نیافتاده و در چند مورد در صحن علنی شورا سوتی های بدی داده(اگر لازم شد می نویسم)،چگونه بعد از تنها چهار ماهی که وارد مجموعه مدیریت شهری شده می خواهد مدیریت شهرداری ها را تدریس کند؟؟

۱۳۸۶ شهریور ۱۳, سه‌شنبه

جنجال های رسانه ای حسین طلا

حسین طلا فرماندار تهران که چند ماهی است به این سمت منصوب شده حسابی اهل جنجال های رسانه ای است.
در چند ماه اخیر رسانه ها به طور اختصاصی با او مصاحبه ای انجام نداده اند اما وی در سیاست جالب رسانه ای با روابط عمومی فعالی که دارد ،هفته ای یکی – دوباربیانیه صادر می کند.

او اظهار نظر های مسئولین شهرداری و شورا را به صورت روزانه رصد می کند و بلافاصله از کانال روابط عمومی فرمانداری جواب های تند، غیر منطقی و گاهی بی ادبانه ای می دهد(در صورتیکه اگر این صحبت ها در قالب گفت و گو با رسانه ها مطرح می شد قطعا از حالت یکجانبه در می آمد).

او بعد از جنجال هایی که بر سر قیمت بلیت مترو آفرید و برای شرکت مترو خط و نشان کشید که در صورتیکه قیمت ها را بالا برد فلان کار یا بهمان کار را می کند ، چند وقتی است که به قیمت آرم طرح ترافیک برای مسئولین عزیز دولتی گیر داده است.
بعد از اینکه قیمت 750 هزار تومان برای آرم های دولتی پیش بینی شد اعتراض ها به هوا رفت.
البته بهتر است از حاشیه های این قیمت گذاری بگذریم و تنها به این حاشیه اشاره کنیم که طبق روال هر سال شهرداری اعلام کرد آرم های قدیم تا 30 شهریور اعتبار دارند و آرم های جدید از 15 شهریور توزیع می شود اما حسین طلا در ادعایی جالب گفت:« آرم‌هاي طرح ترافيك سال 85 تا اطلاع ثانوي از اعتبار لازم بر‌خوردارند
راستی چند وقت پیش هم فرماندار در اظهار نظری بسیار جالب گفته بود درآمد های شهرداری زیاد است و باید به دولت کمک کند!!!!
واقعا در کجای دنیا از پول مردم به دولت کمک می کنند؟؟

۱۳۸۶ شهریور ۱۱, یکشنبه

کاشانی ، پرسپولیس و شورای شهر

حبیب کاشانی که چند ماهی است مدیرعامل باشگاه پرسپولیس شده بعد از اینکه روزنامه اعتماد و همکار خوبم آقای ابراهیم زاده مطلبی درباره دو شغله بودن وی نوشت، هفته پیش در اظهار نظر جالبی گفته که از طرف آموزش و پرورش در باشگاه پرسپولیس مامور به خدمت شده است و بنابراین یک شغله به حساب می آید.

ماجرا از این قرار است که آقای کاشانی پیش از اینکه عضو هیات مدیره باشگاه پرسپولیس و شورای شهر شود ، در آموزش و پرورش مشغول به کار بود اما زمانیکه به شورای دور دوم راه یافت از طرف آموزش و پرورش در شورای شهر مامور به خدمت شد و معاون اداری شورای شهر هم بود اما چند ماه پیش که به عضویت هیات مدیره باشگاه پرسپولیس درآمد طبق تعاریف قانونی این سمت به عنوان شغل دوم محسوب می شود که این موضوع شکایت سازمان بازرسی را در پی داشت و او را مجبور کرد تا ماموریت به خدمت خود را از شورای شهر به باشگاه پرسپولیس تغییر دهد.
معاون اداری شورای شهرکه هم اکنون خزانه دار شورا هم هست، هفته پیش در نشستی خبری با خبرنگاران ورزشی که در شهرداری منطقه 9 برگزار شد و تعاونی اعتباری شهر به عنوان اسپانسر باشگاه معرفی شد ادعا کرد که تنها و تنها در جلسات علنی شورای شهر شرکت می کند و از آموزش و پرورش در پرسپولیس مامور به خدمت شده است.
اما سوال مهم این است که فردی مثل جناب کاشانی که در انتخابات دور سوم شوراها نفر 15 بود و لب مرزی وارد شورا شد ، چطور با داشتن عنوان معاونت اداری و خزانه داری شورای شهر ادعا می کند که تنها در جلسات شورا شرکت دارد؟

۱۳۸۶ شهریور ۱۰, شنبه

اختلاف های ترافیکی با دولت

شهرداری در اوج اختلاف های ترافیکی با دولت قرار دارد.

طرح اتوبوس های سریع السیر ،اعتراض های مکرر فرمانداری به افزایش نرخ بلیت مترو و افزایش نرخ آرم های طرح ترافیک برای سازمان های دولتی برخی از موارد اختلاف هاست.

فرمانداری تهران با فرماندار جدیدش «حسین طلا» حسابی سنگ جلوی مصوبات شورای شهر می گذارند.

طرح بی آر تی که همون ماجرای اتوبوس های سریع السیر است هم حسابی گرد و خاک به پا کرده است. البته این طرح جزو پرونده های خاک خورده در شهرداری است که قبلا بارها مطرح شده و به نتیجه ای نرسیده و الان فقط دارند با کلمات بازی می کنند.

بی آر تی ،اتوبوس ها و تجهیزات جدید می خواهد که معلوم نیست شهرداری چگونه می خواهد اینها را تا قبل از مهر ماه آماده کند ولی شاید هم خط ویژه را جای بی آر تی می خواهد جا بزند.

دولت هم مثل دولت سابق هی پای شورای عالی ترافیک را وسط می کشد. اگر این شورا خوب است پس چرا سر منوریل برای شما بد بود؟

همیشه برای آدم هایی که اهل شو و تبلیغات هست ترافیک سوژه خوبی است تا با علم کردن اون به اهداف کوتاه مدت خود برسند.

۱۳۸۶ شهریور ۹, جمعه

شمارشگرهای هوشمند می ایستند

اعتراف می کنم تا همین پارسال این موضوع را نمی دانستم و کلی تعجب می کنم که حتی خودم بعد از دانستن آن اطلاع رسانی نکردم!!

تو تاکسی و اتوبوس که می نشینم و یا گاهی اوقات که پیام های مردمی روزنامه ها را می خوانم با یک اشتباه از طرف بیشتر مردم مواجه می شوم که از روی بی اطلاعی است که خودم هم دچارش بودم.

اما ماجرا از چه قرار هست؟
حتما شمارشگرهای معکوس چراغ های راهنمایی و رانندگی را سر چهار راه ها دیده اید .برخی از مواردی این چراغ ها توسط پلیس دست کاری می شوند و با علامت PO یعنی Police Operation نمایان می شوند . از این موارد که بگذریم خیلی مواقع می بینیم که این شمارشگرها روی عدد خاصی می ایستند و آن موقع هست که هر چی بد و بیراه بلدیم نثار مسئولان می کنیم که حتی بلد نیستند یک چراغ راهنمایی ناقابل را کنترل کنند اما ماجرا :

هوشمند بودن این چراغ ها باعث می شود که آنها با تکنولوژی ای که در اختیار دارند به ارزیابی چهار راه و خیابان بپردازند و با توجه به سنگینی یا سبکی ترافیک روی یک عدد مکث بیشتری داشته باشند یا حتی پرش برای تغییر رنگ سریعتر داشته باشند.
این درست است که از این تکنولوژی به طور بهینه در کشور استفاده نمی شود اما دلیل نمی شود که از کارکرد درست چراغ های هوشمند بی اطلاع باشیم.
پی نوشت:هم در نظر خواهی و هم در نوشته ای با عنوان شمارشگرهای کودن نکات جدیدتری درباره این شمارشگرها توضیح داده شده که بد نیست دیده شود.به هر حال من که دارم نکات جدیدی یاد می گیرم!!

۱۳۸۶ شهریور ۷, چهارشنبه

خیلی دیر باخبر شدید!!

این مطلبی که می خواهم بنویسم تنها به این دلیل که برایم جالب بود ،در اینجا می آورم و اصلا قصد توهین به فردی را ندارم.

روزنامه ورزشی نود در تاریخ 21 مرداد 1386 یعنی بیش از دو هفته پیش یادداشتی درباره جعفر تشکری هاشمی معاون حمل و نقل و ترافیک شهردار تهران که در عین حال رئیس هیات فدراسیون دوچرخه سواری استان تهران بود نوشته .

این روزنامه ابتدا خبر از عزل تشکری از هیات دوچرخه سواری داده و بعد در یادداشتی به قلم غلامحسین زمان آبادی این ماجرا را تفسیر و تحلیل کرده است. از پشت پرده های این عزل که بگذریم می رسیم به یادداشت مذکور.
در بخشی از یادداشت آمده:

«........باخبر شدیم که نامبرده از معاونین مقتدر شهرداری تهران است.........»
این بخش از یادداشت ،من را حسابی به خنده واداشت . می دانید چرا!!
چون آقای زمان آبادی که زمانی در فدراسیون فوتبال بود الان مسئول صدور آرم های طرح ترافیک در شهرداری تهران است. یعنی درشهرداری تهران!!یعنی درمعاونت حمل و نقل و ترافیک!! یعنی زیر نظر آقای تشکری !!

حالا من متوجه نمی شوم که ایشان چه زمانی باخبر شدند که نامبرده از معاونین مقتدر شهرداری تهران است؟
آقای زمان آبادی ! خیلی دیر با خبر شدید!!

۱۳۸۶ شهریور ۲, جمعه

از پنت هاوس برج بین المللی تا گورستان تهران

این مدت دو جای جالب رفتم. هفته پیش برای تهیه گزارشی رفتم برج بین المللی تهران که کنار بزرگراه کردستان قرار دارد و بلندترین برج مسکونی ایران با 56 طبقه هست.


اول رفتم طبقه آخر!! هنوز در حال انجام کارهای ساختمانی پنت هاوس سه و نیم میلیارد تومانی آن بودند ولی تهران زیر پات بود و

نمای بسیار زیبایی داشت.
بعد از دیدن پنت هاوس ،رفتم طبقه 40 و از یک واحد الگو که مبله هم بود دیدن کردم. کوچکترین واحد این برج که در طبقات ابتدایی قرار دارد متری نزدیک سه میلیون تومان است و بزرگترین واحد آن که پنت هاوس های آن است متری شش و نیم میلیون در می آید.
از طبقه 40 دو نما جلب توجه می کرد ، یکی تونل رسالت بود و دیگری خانه های زشت و فرسوده (شبیه حلبی آبادها) اطراف تونل رسالت بود. خانه های کاهگلی که هیچ سنخیتی با این برج عظیم نداشت!!

اما دومین جایی که برای گزارش رفتم بهشت زهرا بود.


می خواستم با رضائیان مدیرعامل این سازمان مصاحبه بگیرم. به نظرم رضائیان یکی از آدم های منحصر به فرد هست که 22 سال در رده های مدیریتی این سازمان حضور داشته و دارد. یعنی هر روز مقصدت باید گورستان باشد!! ضمن اینکه با خیلی از شهردارهای تهران کار کرده است.


در ضمن از نخستین قبر بهشت زهرا هم بازدید کردیم.

۱۳۸۶ شهریور ۱, پنجشنبه

درگیری در ونک

با حرارت خاصی تعریف می کرد که پیش پای شما گشت ارشاد به دختری که مقنعه سرش بود و هیچ آرایشی هم نداشت بی خودی گیر داد و جنجال شد.
یکی از کوپن فروش های اطراف میدان ونک اینها را برای من تعریف می کرد. می گفت مردم ریختند سر مامور زن و کتک و کتک کاری شد و مقنعه خانم مامور گشت ارشاد را کشیدند و موهای رنگ کرده اش بیرون اومد.
گفتم : پس با این ماجرا دختر مردم بدبخت شد!!!
گفت: نه !مردم دختره را فراری دادند!!

۱۳۸۶ مرداد ۲۱, یکشنبه

توانایی های بالا

چند روز پیش الهام سخنگوی دولت گفته بود که عده ای نمی توانند ببینند که یک نفر زیاد کار می کند و با این حرف خواسته بود تا سرپوشی به مشاغل پرتعدد خود بگذارد.
این نوع ماجراها در همه جا وجود دارد و آدم های پرتوان در همه جا حضور دارند . مثلا در همین شهرداری خودمون الان آقای دنیامالی که احترام خاصی برای ایشان قائل هستم و از بیماری دخترشون هم بسیار متاثر شدم یک نمونه عینی است.
دنیامالی رئیس فدراسیون قایقرانی ، معاون فنی و عمرانی و سرپرست معاونت شهرسازی شهرداری تهران است. وقتی سه ماه پیش خبرنگاری از قالیباف درباره چند شغله بودن دنیامالی پرسید ، شهردار تهران ادعا کرد که بزودی معاون جدید فنی و عمرانی معرفی می شود و دنیامالی به طور رسمی معاون شهرسازی و معماری می شود اما هنوز این بزودی نرسیده است.
خبرنگاران هیچ موقع نمی توانند به دنیامالی با وجود اینکه در دو تا از معاونت های بسیار مهم شهرداری حضور دارد دسترسی داشته باشند و هیچ وقت در دسترس نیست!!

۱۳۸۶ مرداد ۱۷, چهارشنبه

معنی ندارد

آقای طلایی!!
روز خبرنگار را در شورا به خبرنگاران تبریک گفتید. معنی ندارد که راه بیافتید برید چند تا خبرگزاری گزینشی که برد خبری بیشتری دارند !!و مثلا روز خبرنگار را به صورت گزینشی تبریک بگوئید.(خبرگزاری فارس، خبرگزاری ایسنا) این کارها یعنی چی؟
اگر می خواهید عدالت رعایت شود آگاه باشید که 56 روزنامه و 12 خبرگزاری وجود دارد که البته خبرهای شورا هم پوشش می دهند، خبرنگار هم دارند.روز شون هم امروزه.پس زود دست به کار شوید.
آقای قالیباف !!
شنیدم دیشب به مناسبت روز خبرنگاربه عیادت مصطفی کرمی مستند سازحادثه دیده رفتید.کار شما را متوجه نشدم یعنی چی ؟شما به خبرنگاران حی و حاضر و سالم بی احترامی می کنید بعد.........
آقای قالیباف !
آخرین بی احترامی هفته گذشته بود. زمانیکه بعد از ده روز در یک برنامه که خبرنگاران هم به طور رسمی دعوت شده بودند حضور داشتید.روز جلسه شورای شهر هم بود. ما هم اصلا متوجه نشدیم که این دومین بار است که سر دستور جلسه جنجالی شورا درباره نظارت بر شرکت های وابسته به شهرداری ،شهرداری برنامه خبری می گذارد تا........
بگذریم
رفتید بالای تریبون حرف های خبری خیلی خوبی هم زدید که البته همین برای خبرو رفع تکلیف هم کفایت می کرد اما مگر ما ملابنویس شهرداری هستیم؟
اگر نیستیم پس چرا وقتی بعد از ده روز خبرنگاران دورتون جمع شدند برای پرسیدن سوال گفتید که امروز مصاحبه نمی کنید!!!
بهر حال در نهایت جلوی دوربین و برنامه پخش مستقیم رادیو مجبور به صحبت شدید اما هر بار در حال حرکت بودید و تاکید می کردید کافی است. به سوالات هم کلی پاسخ می دادید.اینگونه پاسخ گویی به مردم یعنی چی؟ اینگونه بی احترامی به خبرنگار یعنی چی؟

۱۳۸۶ مرداد ۹, سه‌شنبه

پرونده

هر عضو شورای شهر در کامپیوترم یک پرونده دارد. هرچه گفته و ناگفته دارم را در این پرونده ها می نویسم. پرونده ها خیلی شیک و تر و تمیز است. فکر می کنید چهار سال دیگر اگر من خبرنگار این حوزه باقی ماندم این پرونده ها چه حجمی پیدا می کند؟!!
یکی از دوستان درباره گفت و گوی امروز شرق با طلایی پرسیده بود. من درباره طلایی نظر خاصی دارم. حرف هایم از آذر ماه سال گذشته تا حالا هست. نمی دونم زمانش چه موقع می رسد تا بگویم.

۱۳۸۶ مرداد ۸, دوشنبه

تهدید می کنی؟

دکتر حسن زیاری دکترای حمل و نقل و ترافیک را دارد و استاد دانشگاه علم و صنعت هست. او در ماه های نه چندان دورسابقه عضویت در شورای دور دوم را داشته اما در دور سوم که در لیست رایحه خوش خدمت بود، مردم بهش اعتماد کافی نکردند وانتخاب نشد ولی جزو اعضای علی البدل شورای سوم هست.

زیاری که از دوستان احمدی نژاد در دانشگاه و شورا بود و هست ،مدتیه که مدیرعامل راه آهن شده.(خوب مسلما وقتی مردم بهت اعتماد نمی کنند دلیل نداره که رئیس جمهور هم بهت اعتماد نکنه!!)

من از زیاری خاطره خوشی ندارم . یاد روزی می افتم که از طرف شهرداری پروژه ای ترافیکی مطرح شده بود و من برای اینکه نظر زیاری را به عنوان رئیس کمیسیون عمران شورای شهر بدونم بهش زنگ زدم و مصاحبه ای انتقادی گرفتم اما آقا شاکی شدند که چرا ابتدا خبر را کار کردم و بعد نظر ایشون را!!
می گفت باید حرف هاش را تیتر بزرگ می کردم و بنابراین دیگه با من مصاحبه نمی کنه!!
بهش گفتم که می دونم چطور خبر بنویسم . خیلی ساده است. اول باید خبر اعلام بشود بعد اگر انتقادی وجود دارد بیان شود. مخصوصا خبر و پروژه جدیدی که مردم هیچ سابقه ذهنی از آن ندارند .نمیشه که اول انتقاد را آورد بعد خبر(موضوع درباره گرفتن عوارض از خودروهایی که می خواهند به محدوده طرح بیایند بود) ولی اون مرتب حرف خودش را می زد.
اون روزها داشتم روی یک کتاب درباره شورای دوم کار می کردم و یک جلسه مصاحبه هم با زیاری گرفته بودم اما با این حرفش خیلی عصبانی ام کرد.داشتم فکر می کردم چطور یک آدم با این تفکرات به جایگاه شورا رسیده و می خواهد مثلا مشکلات مردم را حل کند. بهش نامه نوشتم و گفتم می خواهید مصاحبه کنید، می خواهید مصاحبه نکنید .تصمیم با شماست .ولی من چهار سال خبرنگار شورای دوم بودم و می توانم درباره عملکرد شما مطلب بنویسم. گفتم این فرجه ای برای شما بود که من یکطرفه مطلب ننویسم و شما بتوانید از طرح های ترافیکی شورا دفاع کنید. بعد هم روی عقیده ام درباره اون مصاحبه پافشاری کردم و نامه تمام!!
من را یک باربعد از اون نامه دید و گفت: تهدید می کنی؟
روز آخر شورای دوم ازش پرسیدم که بعد از شورا کجا مشغول می شوید؟ گفت:من استاد دانشگاه بودم همانجا می مانم!!!
راستی یکی از خبرنگاران شورای شهر که طرفدارش بود را برده تو روابط عمومی راه آهن!!

۱۳۸۶ مرداد ۶, شنبه

گفت و گو با کرباسچی(بخش دوم)

گفت و گوی بی بی سی فارسی با شهردار اسبق تهران
آقای کرباسچی پیش از توقیف روزنامه "هم میهن" در دفتر این روزنامه در حالی پاسخگوی پرسش هایی از دیروز، امروز و فردای تهران شد که هنوز یکسالی به پایان دوره انفصال از خدمتش باقی است. شهردار اسبق تهران به همه پرسش ها پاسخ داد اما در پاسخ این پرسش که آیا حاضر است دوباره کلید دار پایتخت شود، سکوت کرد.

اگر اجازه بدهید از این مسایل کلان بگذریم و به برخی از مهم ترین مسایل دوره تصدی شما در شهرداری تهران بپردازیم که همچنان مورد نقد و نظر قراردارند. برخی از تحلیلگران شرایط امروز تهران و بخشی از بحران های فرا روی پایتخت را ناشی از سیاست های مدیریت شهری در دهه ۷۰ و از جمله فروش بی رویه تراکم می دانند، چقدر با این دیدگاه موافقید؟
من نمی خواهم این نظر را در همه زمینه ها رد کنم اما نمی توان این گونه قضاوت کرد. شما اینگونه فرض کنید که اگر آن اقدامات انجام نمی شد، امروز چه وضعیتی داشتید؟ اگر در یک مقطع زمانی پل ها و بزرگراه ها در تهران ساخته نمی شد و معابر توسعه نمی یافت، امروز تهران چه وضعیتی داشت؟ پنج سال طول کشیده تا آقایان مطالعه کنند که زیرگذر توحید خوب است یا پل روگذر و بعد طراحی کنند. من قضاوتی نمی کنم که چه زمانی قرار است این پروژه تمام شود اما به هر حال همین فرایند تصمیم گیری پنج سال طول کشید. در حالی که در برنامه ریزی ما برای نواب، احداث تقاطع غیر همسطح جمهوری و آزادی پیش بینی شده بود و این جزو برنامه های گسترش طرح نواب بود.
به سایر پروژه ها هم نگاه کنید ۳۰۰ کیلومتر اتوبان در تهران اجرا شد. الان به چه قیمتی می خواست اجرا شود؟ اگر پل های تهران اجرا نشده بود، چه وضعی داشتیم؟ به هر حال این حوزه ها به هم متصل است. تصمیم برای فروش تراکم با توجه به ملاحظات و شرایط خاص زمان خود اتخاذ شد. در آن زمان دولت که به شهرداری پول نمی داد، شهرداری که نمی توانست از مردم پول بی حساب بگیرد و حساب های شهروندان را خالی کند، پس یک راهی برای کسب درآمد باید پیش بینی می شد. از طرف دیگر فروش تراکم ابعاد اجتماعی و فرهنگی داشت.
ببینید، تهران سالانه با حداقلی از رشد طبیعی جمعیت مواجه است. اگر این نرخ رشد را ۱ درصد هم در نظر بگیریم که از این بیشتر است، سالانه به جمعیت یک شهر ۸ میلیونی، بدون مهاجرت ۸۰ هزار نفر اضافه می شود. این جمعیت قرار است در کجا اسکان داده شوند؟ شما که ۳۰ سال است در تهران زندگی می کنید، می توانید به فرزندانتان بگویید بروند ۱۰۰ کیلومتری تهران در هشتگرد زندگی کنند؟ نمی توانید. ما با این دیدگاه تصمیم گرفتیم مجوز توسعه عمودی شهر را صادر کنیم و با در آمدی که از این محل حاصل می شود، یک سری از معضلات حاد تهران را برطرف کنیم.
ضمن اینکه در سال های اول انقلاب صدها هکتار زمین های اطراف شهر بدون برنامه به واحدهای مسکونی و مناطق شهری غیر قانونی تبدیل شده بودند و این روند ادامه داشت. مدیریت شهری باید برای جلوگیری از ادامه این فرایند، تامین حداقل تقاضای مسکن را پیش بینی می کرد و باید از تخریب باغات و فضاهای خدماتی و تبدیل آنها به فضای مسکونی جلوگیری می شد. با توجه به همه این موارد فروش تراکم مطرح شد.
یک نمونه را مثال می زنم. در سال ۶۹ باغ معروفی با ۳۰۰ هکتار مساحت در محدوده تهرانپارس بود که قرار بود در قطعه های ۱۰۰ متری تفکیک شده و به معلمان واگذار شود. در نتیجه این اقدام یک فضایی مانند محله خاک سفید شکل می گرفت. مدیریت شهری گفت اجازه این تفکیک را نمی دهیم، مگر اینکه ۱۵۰ هکتار از این باغ را تبدیل به پارک کنیم و باقی مانده را هم ۴ طبقه بسازید. همین اتفاق هم افتاد و الان کنار آن مجموعه ساختمان ها، پارک پلیس است و با درآمدی که از این محل حاصل شد، بزرگراه های آن محدوده هم ساخته شده است.
این نمونه ای از تجربه هایی است که در آن دوره اتفاق افتاد، حالا شما سال های بعد را نگاه کنید، کل تراکمی که در آن دوره ۱۰ ساله در تهران فروخته شده به اندازه یک دهم تراکمی که بعدا فروخته شده نیست. آمار صدور پروانه شهرداری را نگاه کنید، هر سال این فرایند سیر صعودی داشته است. اگر سیاست آن روز غلط بوده چرا در سال های بعد تداوم یافته است؟ چون فروش تراکم یک سیاست ناگزیر در تهران بوده است و همه کسانی که یک زمانی مخالف بودند وقتی در شرایط مشابه قرار گرفتند،همین راه را ادامه دادند.
اگر الان در نخستین سال های دهه ۷۰ بودیم با چشم اندازی که از تهران دارید، آیا بازهم سیاست فروش تراکم را مطرح می کردید؟
حتما این کار را می کردم. چون این سیاست توسعه شهری مدرن است و تصمیم غلطی نبوده است. در تهران با توجه به جمعیتی که داریم جایی نیست که بخواهیم معماری عصر قاجار را احیا کنیم یا اقداماتی برای تامین ذوق هنری انجام دهیم. در معماری مدرن راهی نیست جز این که برج سازی را توسعه دهیم و زمین را برای توسعه فضاهای عمومی آزاد کنیم و از مردم بخواهیم فضاهای خصوصی را در ارتفاع بسازند.
حتی اگر به گفته منتقدان این کار به قیمت نقض حقوق گروهی از شهروندان تمام شود و این نوع برج سازی ها حریم خصوصی افراد را بشکند؟
یک جاهایی ایراداتی هست. ببینید، هر سیاستی منجر به محدود شدن منافع عده ای می شود. ممکن است یک نفر بخواهد یک ویلای ۷ هزار متری با استخر در شمیران داشته باشد و راحت باشد اما ما می گوییم تهران با شرایط و جمعیتی که دارد ممکن است این فضا را به شما ندهد.
در اینجا انتقادهای مطرح شده لزوما به اصل فروش تراکم و بلندمرتبه سازی نیست، بلکه به شیوه انجام کار است. مثلا نمونه آورده اند که در کوچه هشت متری ساختمان بالاتر از ده طبقه ساخته شده و هر کس در هر نقطه از شهر با هر موقعیت مکانی و اجتماعی فقط با پرداخت پول تراکم بلندمرتبه سازی کرده است. در دهه ۵۰ نیز بلند مرتبه سازی و ایجاد تراکم در جاهایی مانند برج های آ.اس.پ، برج های اسکان، شهرک غرب و شهرک اکباتان وجود داشت اما تا امروز چندان مورد اعتراض نبوده است.
شهر یک موجود زنده و یک قطار در حال حرکت است. باید در طول حرکت، قطار را تعمیر کرد. ساخت و ساز در شهر یک جریان پویا و در جریان است و نمی توان آن را متوقف کرد. اگر چنین شود، همان اتفاقی می افتد که در سال ۸۱ افتاد و با توقف تراکم، قیمت مسکن ناگهانی بالارفت. این مساله خیلی ظریف است. اگر محله ای را مشخص کنید و بگویید فقط اینجا را برج سازی کنید این تصمیم، هم موجب بالارفتن ارزش افزوده در یک محدوده و هم به نوعی شکل گیری تبعیض خواهد شد. اکباتان را که مثال می زنید فرق می کرد. این پروژه ها جزو پروژه های بزرگ شهری بود که در ادامه تا سعادت آباد ادامه پیدا می کرد اما پس از انقلاب متوقف شد.
در مورد آپارتمان سازی مجموعه مطالعات انجام شده چند نکته را نشان می دهد. یکی اینکه ما در زمین های بزرگ اجازه بلند مرتبه سازی دهیم. اسکان در جایی ساخته شده که کنار آن خانه های ۶۰۰ متری ویلایی است و الان بعد از ۳۰ سال از بهترین ساختمان های تهران است. تصمیم دوم این بود که به همه پلاک ها به جای دو طبقه اجازه ۴ تا ۵ طبقه بدهیم و درآمد فروش تراکم صرف تامین خدمات این ساختمان شود. این تعریف عوارض تراکم از نظر شهرداری بود که بر اساس قانون و مصوبات انجام شد و همه تایید کردند که کاری لازم است.

زمانی که شما سیاست فروش تراکم را مطرح کردید گروهی از جامعه شناسان انتقاداتی را مطرح کردند که این مساله محدود به حوزه شهرسازی نیست بلکه پیامدهای اجتماعی هم دارد. آنها می گفتند آپارتمان نشینی و برج نشینی در این سطح وسیع با فرهنگ ایرانی جور در نمی آید. آیا ابعاد اجتماعی فروش تراکم را که اولین بار به این شکل تجربه می شد، محاسبه کرده بودید؟
به نظر من در این زمینه ها خلط مبحث می شود. باید دید آپارتمان نشینی که با فرهنگ مردم نمی خواند به دلیل نوع معماری است یا تجمع عمودی ساختمان ها یا به طور کلی برآمده از مجموعه شرایطی است به نام زندگی ماشینی. به هر حال زندگی ماشینی، محدود شدن شهرهای کوچک و روستاها و شکل گیری شهرهای بزرگ را به دنبال دارد. در اثر زندگی ماشینی اتفاقاتی می افتد که با فرهنگ گذشته متفاوت است. اینکه ما شهرهایی گسترده داشته باشیم که از ارتفاعات البرز شروع شود و تا کویر نمک و نزدیک قم برود، یعنی تا جایی که شرایط جغرافیایی محدودش می کند، درست نیست. چنین شهرهایی مشکلات فرهنگی پیچیده تری دارند.
در ۱۰ سال اول انقلاب نزدیک به ۱۶۰ نقطه جمعیتی غیر پیش بینی شده در اطراف تهران ایجاد شد. آیا در همه این شهرها مسایل فرهنگی و معماری و زیست محیطی دیده شده است؟ وقتی مزارع تبدیل به کارخانه ها می شود و شهرک های صنعتی پیرامون شهرها شکل می گیرد و روستاییان به کارگران کارخانه ها تبدیل می شوند، باید برای مسکن آنها فکری کرد و به طور کلی شهرهایی که مهاجر پذیراند اساسا با مجموعه ای از مسایل اجتماعی و فرهنگی مواجه اند و سطحی نگری است اگر مسایل جدی فرهنگی و اجتماعی را معلول آپارتمان نشینی بدانیم. این بحران ها معلول مهاجرت، اختلاف فرهنگی و تجمع جمعیت در تهران است. آپارتمان نشینی مختص تهران نیست، در همه شهرهای جهان رخ داده و اگر هم تبعات اجتماعی و فرهنگی داشته برای این تبعات فکر شده و متخصصان راهکارهایی را برای مواجهه با این مسایل پیدا کرده اند. این گونه نبوده است که اصل موضوع را زیر سوال ببرند.
اجازه بدهید پرسش خود را در سطح کلی تری مطرح کنیم. درست است که نمی توان تهران را با معماری دوران قاجار و صفویه ساخت و زندگی در دنیای جدید شرایط و اقتضائات خود را دارد، اما وقتی شما به توسعه تهران فکر می کردید، آیا به زمینه های فرهنگ بومی مانند مفهوم و کارکرد محله در شهرسازی ایرانی توجه داشتید؟ آیا معتقد بودید که توسعه شهر باید با توجه به بسترهای فرهنگ بومی برنامه ریزی شود یا این که به عکس، معتقد بودید توسعه تهران تابعی از همان فرایندی است که در سایر شهرهای جهان رخ داده و باید راه دیگران را عینا دنبال کرد؟
زمانی که جمعیت شهر از یک حدی بالاتر رود، دو راه حل وجود دارد. یکی اینکه شهر در سرزمین گسترده ای پهن شود و راه دیگر این است که ساختمان ها از این فضای گسترده جمع شده و در ارتفاع توسعه یابد و بخشی از فضای عمومی شهر برای ساخت بزرگراه و پارک و سایر فضاهای عمومی اختصاص یابد.
در کشور ما دانشکده معماری جزو دانشگاه هنرهای زیباست. یعنی نگاه به معماری نگاهی هنری و ظریف است. در حالی که در بسیاری از کشورهای دنیا دانشکده معماری زیرمجموعه دانشکده های فنی یا علوم است. این به این معناست که باید به معماری و طراحی شهری نگاهی فنی و علمی داشت و به دنبال مسایل اساسی مردم بود. نمی توان همیشه به معماری نگاهی سنتی داشت و فقط دنبال طاق ضربی و آجر بود. می توان نمونه هایی را برای موزه نگه داشت اما در شهری که باید آمبولانس و آتش نشانی در رفت و آمد باشد، نمی توان گذر لوطی صالح را در بازار تهران نگه داشت. در بازار تهران همین مساله وجود دارد. شما با یک محدوده ظریفی مواجه اید که توانایی پاسخگویی به این حجم تقاضای رفت و آمد را ندارد.
حرف من این است که شما نمی توانید یک شهر۱2میلیونی داشته باشید که هم خدمات شهری آن تامین باشد، هم با یک معماری سنتی هیچ مشکل فرهنگی و اجتماعی نداشته باشد و از امکانات و تکنولوژی های روز هم بهره مند باشد و در عین حال بافت سنتی شهری و غیر اصولی یا لااقل غیر منطبق آن با نیازهای امروزی حفظ شود.
تحقق چنین الگوهای آرمانی در کلان شهری مانند تهران خیلی دشوار است و اگر ممکن باشد، مستلزم صرف درآمدهای سرانه هنگفت است که اصلا امکانش نه تنها در تهران، شاید درهیچ شهری مشابه تهران فراهم نیست.
در آن زمان ما به بافت تاریخی تهران نگاه فرهنگی داشتیم و طرحی برای ساماندهی محدوده مرکزی و احیای محله هایی مانند لاله زار آغاز شده بود و طرحی بود مانند پاریس قدیم . بنابراین با این الگوها می توان بخشی از شهر را به صورت موزه حفظ کرد اما کل شهر را نمی توان با این دیدگاه اداره و مدیریت کرد.

می گویید که توسعه افقی شهر تا حدی ممکن است و از آن پس باید به توسعه عمودی فکر کرد. توسعه عمودی تا کجا امکان پذیر است و آیا درآمدی که شهرداری از این راه کسب می کند، درآمد پایداری است؟
پایداری نسبی است. اگر منظور شما تا ابد است، هیچ چیز تا ابد وجود ندارد. مگر نفت درآمد پایدار است؟ زیربناهایی در کشور و در شهر وجود دارد که این زیربناها باید با درآمدی ساخته و تامین شود. ۷۰۰ کیلومتر مساحت تهران است از این مقدار فرض کنید ۲۰۰ کیلومتر مساحت مسکونی است. شما در این ۲۰۰ کیلومتر اجازه داده اید به جای ۲ طبقه برای همه حداقل ۴ طبقه ساخته شود. یعنی شما یک منبع درآمدی برای تامین خدمات زیربنایی به مساحت ۴۰۰ میلیون مترمربع ایجاد کرده اید و این درآمد برای یک سال نیست. همه این ساختمان ها که در یک سال ساخته نمی شود. دست کم ۲۵ سال طول می کشد.
اگر مدیریتی در تهران توان این را داشته باشد که در ۲۵ سال آینده این فرایند را مدیریت کند و به اندازه تراکم بفروشد، در آمدی ثابت خواهد داشت. بنابراین تراکم ناپایدار نیست و شما با این درآمد شهر را به وضعیت متناسب با جمعیت تبدیل می کنید و همزمان با ساخت بناهای جدید، تعداد زیادی از ساختمان های بی ارزش و کم ارزش توسط مدیریت شهری خریداری می شود و صرف خدمات شهری، ساخت بزرگراه و ... می شود. سرمایه گذاری روی این خدمات زیربنایی یک بار است و پس از آن هزینه نگهداری است و به آن در آمد کلان پایدار نیازی نیست.
الان ممکن است شما بگویید در آمد شهرداری از محل تراکم صرف پرداخت حقوق کارمندان شهرداری می شود. خوب، این غلط است. این هزینه ها باید از سرفصل عوارض نوسازی و عوارض کسب و پیشه تامین شود. سیاست کلی ما این بود و کاملا قابل دفاع است. این در آمد، در آمد پایداری است، ۲۵ سال یک عمر است و بعد از آن دیگر شهر شرایط جدیدی دارد. آن وقت شما در شهری زندگی می کنید که اتوبان هایش ساخته شده، خدمات شهری تامین شده و از این زمان به بعد شهر نیاز به در آمد فوق العاده تراکم ندارد و عوارض نوسازی همان واحد ها پاسخگوی نیازهای شهر خواهد بود.

در این باره یکی از بهترین نمونه های تجلی تفکرات شما در مدیریت شهری، پروژه نواب است. این پروژه از کجا نشأت گرفت و آیا پس از گذشت یک دهه آن را موفق ارزیابی می کنید؟
بین سال های ۱۹۸۰ تا سال ۲۰۰۰ میلادی در برخی شهرهای بزرگ دنیا پروژه های ساخت جمعی بزرگ اتفاق افتاد. برای نمونه در پاریس، پاریس ۲۰۰۰ ساخته شد. در این پروژه یک فضای مرده، مجموعه ای از ساختمان های جدید اداری و مسکونی ساخته شد که اتفاقا مورد انتقادهایی قرار گرفت، مانند همین انتقادهایی که اینجا داریم.
در شهر لندن منطقه آلوده ای کنار رود تایمز بود. مدیریت شهری با اجرای پروژه بزرگی در این محدوده، ساخت و سازهای جمعی کرد و ساختمان های بلندمرتبه ۷۰ طبقه ای ساخت، این پروژه هم اتفاقا مورد انتقاد قرار گرفت. من نمی خواهم بگویم الگوی ما اینها بوده، ولی حتما نگاهی به این پروژه ها داشتیم. برنامه ما این بود که مدیریت شهری در بخش هایی از شهر با حضور قدرتمند وارد شده و پروژه هایی را اجرا کند.
نواب یک طرح نمونه بود که قرار بود تکرار شود. هم توسط شهرداری و هم با تسهیلات بخش خصوصی و سایر مراکز. آن زمان همین انتقادها مطرح بود که این پروژه به گسست فرهنگی محله ها منجر نشود. به همین دلیل محله ها را از طریق پل هایی به هم متصل کردند و راهکارهای دیگری نیز در نظر گرفته شد. طبیعی است زمانی که قرار است جایی نوسازی شود بخشی از خرابه ها از بین می رود. نمی توان گفت این فضاها وجود داشته باشد و نوسازی هم به معنای واقعی اتفاق افتد.
در پاسخ به کسانی که می گویند این نوسازی به معنای واقعی در نواب اتفاق نیفتاد و تهران از این پروژه نتیجه خوبی نگرفت، چه می گویید؟
نواب بخشی از پروژه ای بود که مدیریت شهری برای نوسازی بافت های فرسوده تعریف کرده بود. قرار بود این پروژه به صورت مشابه و نقطه به نقطه در بافت های فرسوده جنوب تهران تکرار شود و مطالعات فنی آن نیز به پایان رسیده بود. همچنین یک سری معابر بزرگ اطراف نواب پیش بینی شده بود و اگر این اتفاق کامل می شد، هم نوسازی اتفاق می افتاد، هم خدمات شهری تامین می شد و هم بزرگراه ها تکمیل شده بود. البته نواب همین الان هم پاسخ خود را گرفته است شما ببینید نواب پیش از نوسازی یک مجموعه محلات کثیف و پر از مسایل اجتماعی بود و الان اینگونه نیست.

از مسایل مهم دیگری که در زمان شما مطرح شد، مسأله ساماندهی بازار بود. واقعا چقدر از مشکلات مرکز تهران وابسته به بازار و قدرت های سیاسی و اقتصادی پشت سر آن است و آیا شما در رویارویی با این قدرت ها موفق بودید؟
در فضای شهری ۱۲ میلیونی نمی توان تمام خرید و فروش را به بازار تهران معطوف کرد. در آن زمان دو سیاست در مورد بازار در پیش گرفته شد: یکی ایجاد مراکز و بازارهای خرید بزرگ محلی مانند مرکز خرید بوستان و گلستان و ... بود که در مناطق مختلف ایجاد شد و دیگری ساماندهی خود بازار تهران بود. ابتدا عده ای از بازاریان تصور می کردند که ایجاد این مراکز کارشکنی در فعالیت های اقتصادی بازار تهران است؛ در صورتی که چنین نبود و بعدها همین بازاریان آمدند و در این مراکز مغازه هایی را خریداری و بخشی از فعالیت های خود را به آنجا منتقل کردند.
در بخش دوم برنامه هایی برای ساماندهی مجموعه بازار تهران و ساماندهی انبارها پیش بینی شد. در این ساماندهی، نوسازی بخش هایی از بازار، بازکردن معابر و ایجاد انبارهای استاندارد پیش بینی شده بود. بخشی از این اقدامات به رغم همه مقاومت های بازاریان به تدریج توسط خود کسبه آغاز شد.

یعنی شما معتقد نیستید که آنجا متوقف شدید؟
این موضوع نسبی است. بازار منطقه پرمساله ای است و نمی توان همه مسایل را یکجا برطرف کرد. به هر حال با ایجاد مراکز جدید جلوی تهاجم بیشتر به بازار تهران گرفته شد و من معتقدم مدیریت شهری در دهه ۷۰ بخش عمده ای از مسایل بازار تهران را کنترل کرد. خیلی از بازارها مانند بازار مبل ایران اساسا از بازار بزرگ بیرون کشیده شد. برای نمونه، انتقال میدان میوه و تره بار یک اقدام مهم و اساسی بود که برخی از اجرای آن بسیار وحشت داشتند اما به هر حال انجام شد.

بدین ترتیب شما مدیریت خود در شهرداری تهران را در مجموع مدیریت بسیار موفقی ارزیابی می کنید. در ده سالی که عهده دار مسوولیت شهرداری تهران بودید فرصتی برای مطالعه عملکرد مدیران پیشین داشتید و پس از سال ۷۷ نیز مسایل این حوزه را دنبال کرده اید. تز دکتری شما در یکی از دانشگاه های انگلیس هم با موضوع مدیریت شهر تهران تدوین شده است. با این وصف، در تاریخ شهرداری تهران، کدام یک از شهرداران و کدام دوره مدیریتی را بهتر و موفق تر ارزیابی می کنید؟
از من که نباید سوال کنید. هر کسی می گوید دوره خودش. به نظر من نمی توان اشخاص را با هم مقایسه کرد. مدیریت شهری تهران را باید در هر مقطع زمانی با شرایط گوناگون سنجید. در یک دوره ای توجه به افکار عمومی زیاد بوده و در دوره ای موضوعات فنی و خدمات اجتماعی و فنی در اولویت قرار داشته است.
برای من افکار عمومی هیچ مهم نبود و در اولویت اول قرار نداشت. من فکر می کردم چگونه باید خدمات عمومی انجام داد، نه اینکه مواظب جلب توجه مردم به کارهای زود بازده عمومی باشیم. اما در دوره آقای احمدی نژاد شهرداری اساس کارش توجه به افکار عمومی بود؛ چراکه می خواستند از آن بهره برداری سیاسی کنند و برایشان مهم نبود که این کار چقدر به نفع واقعی مردم است. فکر می کردند چطور می توان توجه مردم را جلب کرد. ممکن است طرفداران این دیدگاه بگویند این روش خوبی بوده و ما به نتیجه رسیدیم اما عده ای هم این پرسش را مطرح می کنند که خوب پس تکلیف زندگی مردم چیست؟ پاسخ مشکلات اساسی شهر را چه کسی می دهد؟ تکلیف مشکلاتی که در همان شرایط پیشین ماندند چه می شود؟

بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران شهری با توجه به انبوه مشکلات تهران و همچنین شکاف زیادی که بین توانایی مدیریت شهری و نیازهای پایتخت وجود دارد، بارها گفته اند که از این شهر قطع امید کرده اند، آیا شما هم از تهران قطع امید کرده اید؟
در کتاب برزخ از مجموعه کتاب های کمدی الهی دانته آمده است: در پایین ترین قسمت جهنم شعاری نوشته شده و آن اینکه "کسی که وارد اینجا می شود، امید خارج شدن از آن را در خود از بین ببرد" دانته توضیح می دهد این بدترین عذاب کسانی است که به جهنم وارد می شوند. در تعلیمات دینی ما هم بدترین عذاب خلود است؛ به هر حال اگر کسی وارد جهنم شود و امید به خروج داشته باشد، صبر می کند اما اگر بداند که این عذاب جاودانه است همین که امیدی به خروج نداشته باشد - حتی اگر عذاب دیگری در کار نباشد - بیشترین سختی را متحمل می شود.
این دیدگاه ناامیدانه در مورد تهران غیر منطقی است. همواره هر مساله ای در زندگی بشر راه حلی دارد. نه ما اولین مردمی هستیم که در شهری مانند تهران زندگی می کنیم و نه تهران نخستین شهری است که چنین مشکلاتی دارد. حتی اگر وضعیت تهران از این شرایط کنونی هم بدتر و بحرانی تر شود، بازهم راه حلی وجود دارد. انسان برای این ساخته شده که همیشه و در هر شرایطی برای مواجهه با مشکلات راه حلی پیدا کند و این از خمودگی و سستی عده ای است که این تحلیل را ارائه می کنند.

به نظر شما آن راه حل چیست؟
برای همه مسایل تهران یک راه حل قطعی نمی توان مطرح کرد، بلکه راه حل های متعدد در حوزه های مختلف وجود دارد. راهی که تهران باید برود، همان راهی است که همه شهرهای بزرگ دنیا رفته اند. باید زیربناها برای تهران تامین شود؛ کاری که ما در زمان خودمان آغاز کرده بودیم اما به تدریج و به دلایل مختلف در دوره های بعد متوقف شد.
الان تهران مساله مسکن دارد. باید برای این مساله مطالعه و برنامه ریزی شود. نمی توان به یک بیمار گفت که یک قرص مولتی ویتامین بخورد و همه دردهایش حل شود. در مورد تهران هم نمی توان گفت که مثلا ترافیک مساله اصلی است، آن را حل کنیم و بقیه مسایل هم حل می شود، در صورت تمرکز صرف بر این موضوع، مسایل دیگر که کم از ترافیک ندارند در حاشیه این بی توجهی انباشته می شوند و بحرانی مثل بحران ترافیک ایجاد می کنند.

۱۳۸۶ مرداد ۲, سه‌شنبه

از فراکسیون شهری تا همسر قالیباف

امروز رئیس فراکسیون شهری مجلس که در آخرین روزهای عمر مجلس هفتم به یاد شهر و شهروندانش افتادند مشخص شد و خوش چهره به طور رسمی به این سمت رسید.
اگر بخواهیم بدبینانه ولی به سمت واقعیت ها به ماجرا نگاه کنیم این فراکسیون مورد حمایت شدید قالیباف هست و خیلی راحت به یک معادله می رسیم : حمایت قالیباف – مجلس هشتم= حمایت مجلس هشتم – انتخابات ریاست جمهوری!(این ظاهر چیزی است که من از فراکسیون شهری استنباط می کنم )
اما یک موضوع جالب که این چند روز با اون مواجه شدم:

دو هفته پیش بود که معصومه آباد عضو شورای شهر که قبل از عضویت در شورا با همسر قالیباف در شهرداری کار می کرد یک نشست خبری در شهرداری گذاشت و درباره یک همایش برای زنان سرپرست خانوار صحبت کرد . من در آن نشست خبری نبودم ولی وقتی خبر آن را دیدم کلی تعجب کردم که چرا یک عضو شورا که وظایف نظارتی بر شهرداری دارد خود را وارد کارهای اجرایی می کند و آن هم در شهرداری !!!

بماند که اون روز چقدر حرص خوردم که چرا هیچ فردی در اون نشست خبری به این موضوع اعتراض نکرده اما جست و جو کردم و پی بردم که خانم آباد مشاور مشاور قالیباف هست(همسر قالیباف مشاور امور بانوان اوست و آباد مشاور همسر قالیباف!!)
اما موضوع دیروز برایم جالب تر شد . وقتی یکی از بچه های خبرنگار گفت که چند وقت هست که به اداره کل بانوان شهرداری زنگ می زند و خبری از مشیر(همسر قالیباف) نیست و به او می گویند که مرخصی است و وقتی می پرسد که چه فردی کارهای این اداره کل را انجام می دهد به او جواب می دهند خانم آباد!!!

من هم با توجه به اینکه هفته زن را پشت سر گذاشتیم به این موضوع با شک نگاه کردم چراکه در هیچ کدام از برنامه های این روز خانم مشیر حضور نداشت اما جالب تر اینکه شنیده ام خانم دکتر مشیر برای انتخابات مجلس هشتم و آن هم از حوزه انتخاباتی مشهد در حال آماده شدن هست!!!

نمی دونم چقدر این موضوع صحت داشته باشد اما به هر حال این موضوع را از چند جا شنیده ام.

۱۳۸۶ مرداد ۱, دوشنبه

آقای بیادی! شما آشنا نبودید یا ما؟

امروز داشتم بولتن ده روز پیش شهرداری را می دیدم ، با یک خبر خیلی جالب مواجه شدم.
حاج حسن خان بیادی که مدتی است عضو هیات مدیره پرسپولیس شده ،حسابی با خبرنگاران ورزشی مشکل داره که البته در چند ماه اخیر با تغییر رویه، این مشکلات با خبرنگاران حوزه شهری هم تکرار شده اما خبر جالب در روزنامه خبر ورزشی چاپ شده.
حاج آقا بیادی در گفت و گو با این روزنامه با توهین به خبرنگاران حوزه شهری گفته :«در شورا کلی وقت برد تا خبرنگاران آن حوزه را با مسائل آشنا کنیم.الان آنها می دانند چه مسائلی از شورا را باید در رسانه مطرح کنند و چه مسائلی را مطرح نکنند . در حوزه ورزش من نمی دانم چرا فضا اینطوری است.»
آقای بیادی چند تا نکته:
یادتونه وقتی چهار سال پیش به شورا اومده بودید ، ما خبرنگار شورا بودیم ولی شما تازه وارد؟
یادتونه نمی تونستید درباره مسائل شهری صحبت کنید؟ هنوز نوار اولین مصاحبه تلفنی با شما را دارم.
یادتونه یک برنامه خبری بود ،آقای حمید اسلامی خبرنگار روزنامه انتخاب داشت تند و تند براتون یادداشت می نوشت که چی بگید ، چی نگید!
یادتونه آخر برنامه ازش پرسیدید که چطور حرف زدید؟
یادتونه با چند نفر از خبرنگارها رابطه دوستانه تری برقرار کردید که به شما درباره این حوزه مشاوره بدهند؟
یادتونه یادداشت هاتون را می دادید ما بنویسیم و در نهایت فقط تائیدش می کردید؟
یادتونه ........................
آقای بیادی شما همیشه به ما احتیاج داشتید نه ما!
الان هم که چون خبرنگاران حوزه شهری به دلیل تغییر رویه شما به سراغتون کمتر می آیند ، این شما هستید که به آنها زنگ می زنید. مگر نه؟
من همیشه احترام شما را نگه داشته و نگه می دارم ولی نمی تونم به کارها و حرف های اشتباه شما انتقاد نکنم!!

۱۳۸۶ تیر ۲۷, چهارشنبه

پرسپولیس در شورا

سوار آسانسور شورا می شوم . حمید استیلی کمی آنطرف تر در آسانسور است و به طبقه اول شورا می رود.
اتاق حبیب کاشانی مدیرعامل باشگاه پرسپولیس که یکی از بهترین و بزرگترین اتاق های ساختمان هشت طبقه ای شوراست مقصد نهایی استیلی است.
در طبقات شورا در حال رفت و آمدم که رفت و آمدهای بازیکنان فوتبال را می بینم. طبقه ششم و اتاق حسن بیادی سخنگوی باشگاه که در همسایگی اتاق ریاست شورا قرار دارد تبدیل به محله بروبیای پرسپولیسی ها شده.
روی صندلی های طبقه ششم چند نفر نشسته اند. بجا نمی آورم ولی دارند بولتن های ورزشی را ورق می زنند که روزنامه پیروزی هم در بین آنها هست.
این هم وضعیت این روزهای شورای شهر در طبقه اول و طبقه ششم است.

آدم های بی نقاب

نوزده سالم بود که در شورای دور اول و در اوج اختلاف های سیاسی به عنوان خبرنگاری کم تجربه وارد این حوزه شدم . کوچکترین خبرنگار شورا هم به نام من ثبت شد.
گیج بودم و هیچی از زد و بندها نمی فهمیدم ولی الان هشیار هستم. شورا حس بدی را به من القا می کند چون آدم ها را بی نقاب می بینم.

۱۳۸۶ تیر ۲۳, شنبه

شهردار اسبق تهران بعد از 10 سال سکوت

سابقه نداشته که کرباسچی شهردار اسبق تهران بعد از محاکمه جنجال برانگیزش سخنی درباره شهرداری در قالب مصاحبه زده باشد و تمام مصاحبه هایش در این مدت سیاسی و کوتاه بوده است.
اما اخیرا متوجه شدم دوست بسیار خوبم شیده گفت و گوی مفصلی را با کرباسچی انجام داده که امروز بر روی سایت بی بی سی قرار گرفته است.
البته به دلیل فیلتر بودن سایت بی بی سی کل مصاحبه را اینجا می گذارم.


گفتگو با غلامحسین کرباسچی شهردار سابق تهران - بخش اول

شیده لالمی - حمیدرضا حسینی
از میان ۵۸ شهرداری که در یکصد سال گذشته کلیددار پایتخت بوده اند، یک نفر طولانی ترین دوره مدیریت را به نام خویش رقم زده؛ بیشترین پروژه ها را به اجرا درآورده؛ برای اولین بار در دوران اقتصاد نفتی، تهران را بدون پول نفت اداره کرده؛ طرح جابجایی پایتخت را به بایگانی فرستاده؛ پایه گذار رویه هایی شده است که خوب یا بد، بسیاری از آنها هنوز جاری اند و چنان بوده که همه شهرداران پیشین و پسین در قیاس با او لقب بهتر یا بدتر گرفته اند. او همان کسی است که از پشت میز مدیریت، یکراست پشت میله های زندان رفت: غلامحسین کرباسچی.
شهرداری که معروف است تهران را با اقتدار اداره کرده و آب و برق را به روی سازمان های دولتی بدهکار قطع می کرده، اکنون با همان اعتماد به نفسی که در دادگاه سخن گفت، از عملکرد دوران مدیریتش دفاع می کند.
اگرچه هنوز برای هر نقدی پاسخی در آستین دارد، اما این همان کرباسچی پیش از محاکمه نیست. او کسی بود که در دوران مدیریتش جز در زمان محاکمه به مصاحبه مطبوعاتی تن نداد و عاقبت ناگزیر شد که همه پرسش ها را یکجا به قاضی پاسخ دهد؛ اما وی - نه به ضرورت وظیفه سازمانی که به انتخاب شخصی - مدیرمسوول یک روزنامه منتقد شد که 12 تیر ماه امسال برای دومین بار توقیف شد.
آقای کرباسچی پیش از توقیف روزنامه "هم میهن" در دفتر این روزنامه در حالی پاسخگوی پرسش هایی از دیروز، امروز و فردای تهران شد که هنوز یکسالی به پایان دوره انفصال از خدمتش باقی است. شهردار اسبق تهران به همه پرسش ها پاسخ داد اما در پاسخ این پرسش که آیا حاضر است دوباره کلید دار پایتخت شود، سکوت کرد.
آقای کرباسچی، شما به عنوان کسی که ده سال شهردار تهران بوده اید، فکر می کنید انبوه مشکلاتی که اکنون گریبان تهران را
گرفته است، از کجا ناشی می شود؟
به تهران و مشکلات آن نمی توان نگاه مطلق داشت، اگر بخواهیم مشکل تهران را در یک جمله خلاصه کنیم باید بگوییم مشکل تهران مانند بسیاری از مشکلات کشور و مشکلات کشورهای جهان سوم، مشکل عدم توسعه یافتگی است. توسعه نیافتگی عبارت است از اینکه بخشی از فیزیک، فرهنگ و مجموعه مشخصات شهر و کشور مطابق الگوی جدیدی غیر از الگوی گذشته تغییر می کند اما متناسب با آن الگو بقیه شرایط مهیا نمی شود.
برای نمونه، ممکن است در جایی تکنولوژی وارد شود اما فرهنگ استفاده از تکنولوژی وارد نشود. این مشکل را در کشاورزی، در صنعت و در شهر هم داریم . این تجربه مختص تهران نیست. در سایر شهرها مانند ترکیه، قاهره، اسلام آباد، بمبئی و کلکته هم داریم . تا مدت ها قبل این، شرایط را در شهرهایی مانند بانکوک، سئول و کوالالامپور داشتیم و بنابراین تمام شهرهای کشورهای در حال توسعه از یک خصلت توسعه نیافتگی رنج می برند که عامل اصلی و زیربنایی سایر مشکلات است. این توسعه نیافتگی در فیزیک شهر هست. در فرهنگ مردم هست و در نحوه مدیریت جامعه نیز هست. در اقتصاد شهری هست و در اقتصاد کشور هم وجود دارد.
زمانی که من مدیر تهران بودم، این گلایه وجود داشت که چرا یک نفر برای گشایش ۱۰۰۰ دلار اعتبار باید به تهران مراجعه کند و حتی از شهری مانند اصفهان که نبض اقتصاد کشور در آنجا می زند به تهران بیاید. از این نمونه ها زیاد است؛ برای نمونه، شیلات کشور که باید در بندر عباس یا شمال کشور باشد در تهران متمرکز است. غیر از پرسنلی که در تهران مستقر هستند، حساب کنید چه تعدادی به این سازمان مراجعه خواهند کرد. همین گونه است سازمان چای کشور. در مورد نیروهای مسلح هم همین طور است. تعداد زیادی از پرسنل نیروی دریایی در تهران متمرکز هستند؛ در حالی که حضور آنها در تهران توجیه ندارد. بنابراین ریشه مشکلات در بی برنامه بودن و توسعه نیافتگی است.
روز اول که من با آقای هاشمی برای آمدن به تهران صحبت کردم ، گفتم نمی آیم . آقای عبدالله نوری که آن زمان وزیر کشور بودند، نتوانستند مرا قانع کنند. گفتند بیایید با خود آقای هاشمی صحبت کنید. آقای هاشمی گفتند تهران برای ما خیلی مهم است. تهران پیشانی کشور است. پیشانی آدم یعنی چیزی که تابلوی آدم است. ممکن است شما توسعه نیافتگی را در جنگل های گلستان نفهمید اما مرض توسعه نیافتگی در پیشانی کشور خیلی بیشتر است. دردها و گرفتاری هایی که در تهران مشخص است، مختص تهران نیست و برآمده از کشور است.
زمانی که شما مسوولیت شهرداری تهران را بر عهده گرفتید، این مساله مطرح بود که پایتخت باید به جای دیگری منتقل شود. عده ای معتقد بودند این شهر آنقدر مساله دارد که نمی تواند بار پایتختی را بر دوش کشد و در عین حال پایتخت بودن نیز مشکلات زیادی را بر تهران تحمیل کرده است. اما شما معتقد بودید که می توانید این مشکلات را حل کنید. الان پس از ۱۷ سال هنوز هم بر این نظر باقی هستید؟
تهران را منتقل کنیم که چه اتفاقی بیفتد؟ می خواهیم مشکل دولت را حل کنیم که وزرا در ترافیک نمانند یا قرار است مشکل کشور را که معضلی به نام تهران است حل کنیم؟ در آن زمان یک گروه کارشناسی از دانشگاه های صنعتی شریف و علامه طباطبایی به همراه معاون شهرداری تهران تجربه انتقال پایتخت در سایر کشورها را مطالعه کردند که جزوه های آن باید هنوز در دفتر مطالعات وجود داشته باشد؛ البته اگر مثل چیزهای دیگر از بین نرفته باشد.
نمونه بسیار بارز آن برزیل بود. پایتخت این کشور ابتدا سائوپولو بود، بعد به ریودوژانیرو منتقل شد و از آنجا به برزالیا. برای اینکه پایتخت برزیل از ریودوژانیرو به برزالیا برود، این کشور ۹۵ میلیارد دلار از بانک جهانی وام گرفت و هنوز هم یکی از مقروض ترین کشورهای دنیاست. در آن سال ها دیداری از برزیل داشتیم. در آنجا یک شهر ۱۸ میلیونی دارند به نام سائوپولو با همه مشکلاتی که ممکن است یک شهر بزرگ داشته باشد؛ هم فقر دارد و هم فساد. حتی با وجود جنگل های آمازون که ریه کره زمین است و با وجود اینکه بخش عمده خودروها به دلیل وجود جنگل از الکل چوب استفاده می کند اما آلودگی هوا از مشکلات اصلی است و هیچ کس هم به این مساله فکر نمی کند.
ریودوژانیرو هم همین طور است. درصد آلودگی اش کمتر است اما سایر مشکلات به قوت خود باقی است. بنا بوده که در این شهر ۵۰۰ هزار نفر زندگی کنند. عمده این شهر طراحی شده برای وزارتخانه ها و دولت. الان که ۱۵ سال گذشته آن شهر ۵۰۰ هزار نفری به شهری تبدیل شده که تاکنون ۳ میلیون نفر در آن زندگی می کنند و باز همان مسایل و ساخت و سازهای بی رویه وجود دارد. در واقع همان مشکلات منتقل شده و علاوه بر این شهرهای گذشته به حال خود رها شده اند.
در ترکیه هم همین تجربه وجود دارد. پایتخت از استامبول به آنکارا منتقل شده اما این انتقال موجب پایان یافتن مشکلات استامبول نشده است. بنابراین مطالعات نشان داد که انتقال پایتخت در هیچ جای دنیا گزینه مناسبی نبوده است.
آن سال می گفتند انتقال وزارتخانه ها و دولت از تهران ۲۰۰ میلیارد تومان هزینه می خواهد. ما می توانستیم این کار را انجام دهیم که وزارتخانه ها تا مدتی راحت باشند اما آیا این مشکل تهران و گرفتاری هایش را حل می کرد؟ مطمئنا نه. حتی من معتقدم این انتقال، مشکلات تهران را تشدید می کرد؛ چراکه به دلیل پایتخت بودن، دولت توجه ویژه ای به تهران می کند و در غیر این صورت تهران به شهری مانند تبریز بدل می شد. زمانی که من شهردار تهران بودم استدلال در باره انتقال پایتخت این بود که رفتن دولت از تهران موجب تضعیف موقعیت تهران در مدیریت کشور و رها کردن آن با کلی معضلات می شود. این در واقع انتقال دولت بود، نه حل مشکلات پایتخت و همان سنگینی که در مورد اقتصاد و بازرگانی بود در تهران باقی می ماند و تشدید می شد.
با این استدلال به این نتیجه رسیدیم همان هزینه ای که برای انتقال صرف می شود، برای حل مسایل تهران صرف شود. اگرچه با توجه به مسایلی که تهران به دلیل توسعه نیافتگی با آن مواجه است، امکان حل همه مسایل این شهر به طور بنیادی وجود نداشت اما اعتقاد بر این بود که می توان بخش زیادی از این مسایل را ساماندهی کرد و با توجه به حمایت های دولت و نظام، مسایل تهران رو به بهبود می رفت. البته بعضی مسایل وجود داشت که حل آن ها احتیاج به زمان داشت.
شما ده سال زمان داشتید تا مشکلات را حل کنید و در این مدت وضع تهران از برخی جهات رو به بهبود رفت، اما از میانه راه و
خصوصا با رفتن شما از شهرداری، پایتخت دوباره دچار مشکل شد. چه اتفاقی رخ داد که در پیشبرد مسائل تهران وقفه ایجاد شد؟
اینجا من ناگزیرم بگویم بخشی از مسایل مربوط به مدیریت و نقش افراد بوده است؛ هرچند که همواره سعی داشته ام از نسبت دادن این مسایل به مدیریت، اجتناب کنم. در خیلی از روند هایی که محصول تحولات دامنه دار و ریشه دار تاریخی است، نقش افراد می تواند تعیین کننده باشد.
مشابه همین نکته در شهری مانند لندن وجود دارد. این شهر سابقه چندصد ساله دارد و امکانات و زیربناهای شهری آن چند صد سال پیش تامین شده است اما ۱۵ سال پیش همین شهر با همین زیربناها، دچار معضلات بسیار حادی شده بود و آن جریان معروف باران سیاه لندن که بسیاری در جریان آن کشته شدند، اتفاق افتاد. دیدیم که دولت تاچر و شخص خانم تاچر در حل بسیاری از مشکلات و به ویژه معضلات لندن نقش اساسی داشتند و در سال های اخیر کن لیوینگستون نقش اساسی را در حل مسایل لندن بازی کرد. حتی در کشورهای توسعه یافته هم نقش افراد مهم است.
برگردیم به موضوع تهران، پس از سال ۷۷ مدیریت شهری به تدریج از نیازهای شهر عقب ماند و این عقب ماندگی تاکنون ادامه دارد. به نظر شما چه اتفاقی شهرداری را به این عقب گرد واداشت؟
آنچه دردهه ۷۰ اتفاق اقتاد با پشتیبانی نظام و دولت بود. البته مدیریت تهران مدیریت با تجربه ای بود و در اصفهان فعالیت های قابل توجهی انجام داده بود و اساسا با الگوی اصفهان بود که به تهران آمد. اما از یک مقطعی به بعد، نه تنها مدیریت تهران حمایت و پشتیبانی نشد بلکه به نوعی تضعیف شد. برخی جریان های سیاسی که احساس کردند احتمال نقش آفرینی مدیریت شهری در زمینه مسایل سیاسی وجود دارد، برای فعالیت شهرداری مانع تراشی کردند.
همزمان با آن، اتفاق دیگری افتاد که ظاهر خوبی داشت اما واقعیت آن برای کشوری مانند ما خوش یمن نبود و آن شورای شهر بود. من به شخصه معتقدم در کشورهای جهان سوم که هنوز دموکراسی و احزاب در آنها مسؤولیت یافته و نهادینه شده نیست، شوراها نمی توانند نقش آفرینی کنند. شوراهای شهر بدون احزاب نمونه، همان چیزی است که من آن را توسعه نیافتگی می دانم. الان اگر شورای دوم خوب یا بد عمل کرده باشد، مسؤولیت متوجه چه کسی است؟ یک گروه گمنامی آن وسط پیدا شده که نه اصولگراها قبولش دارند و نه جناح چپ. بنابراین اصل مساله قابل پیگیری نیست. مدیریت شهری برای حل مسایل تهران به اقتدار نیاز دارد و شورا از این اقتدار کاسته است.
آیا شما میان دموکراسی و اقتدار مدیریت شهری رابطه معکوس قائلید؟
بله. در دهه ۷۰ هر یک از مدیران شهری در حیطه کاری خود اختیار و اقتدار کامل داشتند و در سایه این اختیار می توانستند مشکلات شهر را شناسایی و حل کنند. این امر اعتماد مردم را برای سرمایه گذاری و مشارکت در اداره شهر به دنبال داشت. این اختیار و اقتدار محدود شد و الان هر کدام از شهرداران مناطق تنشان می لرزد که مبادا راننده یکی از این ۱۵ نفر(عضو شورا) تقاضایی داشته باشد و حرفی بزند.
از هر بعدی که نگاه کنید، شهرداری یک مجموعه تضعیف شده است و البته این نکته را متذکر شوم که این مساله مختص شورای دوم نیست و مادامی که فعالیت احزاب در ایران نهادینه نشده باشد، شرایط همین خواهد بود که امروز هست. چه شورای اول، چه شورای دوم و چه شورای سوم.
بسیاری صاحب نظران معتقدند که دموکراسی از سطح خرد آغاز می شود و شوراها در نهادینه کردن دموکراسی نقش تعیین کننده ای دارند. در واقع تمرین دموکراسی از سطوح خردتر مانند محله و روستا و شهر آغاز می شود و به سطوح بالاتر می رسد. شما نظرتان چیست؟
در کشورهای در حال توسعه، دموکراسی به معنایی که در کشورهای توسعه یافته وجود دارد، شکل نگرفته است. احزاب تشکل یافته نیستند و تجربه کافی در انتقال مسالمت آمیز قدرت و گردش نخبگان وجود ندارد، برنامه ها و تبلیغات شفافیت لازم را ندارند و به همین دلیل نمی توان ادعاها را مورد ارزیابی واقعی قرار داد.
برای مثال، باید بگوییم شهر دلیجان در اختیار یک حزبی مانند حزب مشارکت باشد و چهار سال بعد ببینیم آیا این حزب توانسته مشکلات را در حد یک شهر حل کند؟ دموکراسی این است که عده ای با شعارهای مشخص، قابل فهم و چارچوب دار و نه با شعارهای من درآوری وارد شوند. برای مثال، این گروه لیبرال است، گروه دیگر پیرو اقتصاد بازار است، حزب دیگری سنت گراست و هر چیز دیگر؛ اگر اینها را نداشته باشیم، دموکراسی یک شعار به درد نخور و در خدمت پوپولیسم است و نتیجه این می شود که مردم یک روز از این طرف و روز دیگر از آن طرف می روند، اتفاقی که الان برای ما می افتد.
انتقاد من به این نوع دموکراسی است و شوراهای ما در ایران همین جور شکل می گیرد. این شورا در تحکیم دموکراسی نمی تواند نقش داشته باشد. شورا زمانی در دموکراسی به معنای واقعی تاثیر گذار است که مبتنی بر نظریاتی باشد. بگوییم این حزب با این نظریات توانست تهران را با این الگوی موفق اداره کند، پس این حرکت می تواند الگویی برای کشور باشد. اگر چنین نباشد و همه چیز بر مبنای همین نوع عوامفریبی ها باشد، یک روز با آش رشته، یک روز با نان و خرما و یک روز با وام ازدواج که نمی شود. من معتقد نیستم که شورا به هر شکلی پایه دموکراسی است.
به روش شما که کارها در غیاب شورای منتخب مردم به انجام می رسید، انتقادهایی وارد شده است؛ با این استدلال که در زمان شهرداری شما همه چیز در حد قدرت مدیریت و ابتکارات شخصی شما و هماهنگی هایتان با دولت وقت و نظام بود و آن نوع مدیریت، بدیل به یک رویه نشد. آیا در آن زمان به اهمیت نهاد سازی فکر کرده بودید؟ به این که نباید با رفتن یک نفر و آمدن دیگری همه چیز به هم بریزد؟
من دو جواب برای این پرسش دارم. بالاخره هر کاری یک مزیتی دارد و یک نقصی . این هم جزو نواقص کار ما بوده است. ضمن اینکه بالاخره این نهادسازی انجام می شد، شما نمی توانید نقش مدیریت و هماهنگی را نادیده بگیرید. نقش شهردار و مدیران شهری و هماهنگی آنها با دولت تعیین کننده است.
نکته دیگر اینکه بحث نهادسازی به یک جریان سیاسی تبدیل می شود. در آخرین سال های حضور من در شهرداری اقداماتی برای راه اندازی شورای معتمد محل آغاز شده بود تا بتوانند مسایل محله ها را بررسی کنند. در آن دوران شورای اجتماعی و شورای تخصصی شکل گرفته بود. اما اواخر دوران آقای هاشمی و پس از آن، در نتیجه برخی جریان های سیاسی، شرایط به گونه ای تغییر کرد که عده ای از این نهادسازی برداشت های سیاسی کردند و این فرایند نهاد سازی را متوقف کردند.
فکر می کنید به دلیل همین برداشت های سیاسی است که در سال های اخیر فشار برای تحدید اختیارات مدیریت شهری در تهران تشدید شده است؟
ممکن است سیاسی هم باشد. آن زمان این تلقی ها شد و بعد از آن کسی مانند آقای احمدی نژاد شهرداری را به سکویی برای ورود به ریاست جمهوری تبدیل کرد و الان هم نمی خواهند بگذارند کسی از این نردبان بالا برود. البته اساسا مدیریت محلی و مدیریت ملی از بحث هایی است که مساله اش هنوز در همه جای دنیا حل نشده است.
با انتقادهایی که به محدود شدن اختیارات شهردار چه از جانب دولت و چه از جانب شورا دارید، آیا جزء افرادی هستید که اعتقاد دارند در شهری مانند تهران انتخاب مستقیم شهرداران با رای مردم، موجب افزایش اختیارات شهرداری خواهد شد؟
در زمان ما هم این پیشنهاد به دولت وقت ارائه شد اما مورد تایید قرار نگرفت. همان زمان این اعتقاد وجود داشت که اگر شهردار با رای مستقیم مردم انتخاب شود، قدرت بیشتری برای اداره تهران خواهد داشت. چنین شهرداری از نظر قدرت اجرایی و ثبات مدیریت توان بیشتری خواهد داشت.