۱۳۸۳ بهمن ۲۴, شنبه

فروغ و عماد

دیروز سی و هشتمین سالروز فوت فروغ بود و فردا اولین سالروز فوت عماده!
سال گذشته را اصلا نمی تونم فراموش کنم.دی ماه بود،برای مصاحبه به دفتر یکی از اعضای شورای شهر رفته بودم ،مصاحبه بیست دقیقه بیشتر طول نکشید اما حدود یکساعت اون داشت درباره فروغ حرف میزد و خیلی به من توصیه میکرد که باید کسایی از فروغ حرف بزنند و اونودوباره تعریف کنند که باهاش بودند مثلا عماد!
از عشق عماد حرف زد که بعد از اون عشق 50 ساله که تنهای تنهاء و گفت یه روز وقت بذار میبرمت پیش عماد تا ببینی چطور درباره فروغ حرف میزنه!
یکماه نگذشته بود که توی تاریخ 27 بهمن در صفحه آخر روزنامه شرق خوندم که عماد خراسانی مرد!!و حسرت یه دیدار تو دلم موند!!
گرچه مستیم و خرابیم چو شبهای دگر
باز کن ساقی مجلس سر مینای دگر
امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم
شاید ای جان نرسیدیم به شبهای دگر
مست مستم ؛ مشکن قدر خود ای پنجه غم
من به میخانه ام امشب تو برو جای دگر
باده پیش آر که رفتند از این مکتب
رازاوستادان و فزودند معمای دگر
این قفس را نبود روزنی ای مرغ پریش
آرزو ساخته بستان طربزای دگر
از تو زیبا صنم اینقدر جفا زیبا نیست
گیرم ایندل نتوان داد به زیبای دگر
یا
پيش ما سوختگان، مسجد و ميخانه يكيست
حرم و دير يكي، سبحه و پيمانه يكي است
اينهمه جنگ و جدل حاصل كوته‌نظريست
گر نظر پاك كني، كعبه و بتخانه يكيست
هر كسي قصه شوقش به زباني گويد
چون نكو مي‌نگرم، حاصل افسانه يكيست
اينهمه قصه ز سوداي گرفتارانست
ورنه از روز ازل، دام يكي، دانه يكيست
ره هركس به فسوني زده آن شوخ ار نه
گريه نيمه شب و خنده مستانه يكيست
گر زمن پرسي از آن لطف كه من مي‌دانم
آشنا بر در اين خانه و بيگانه يكيست
هيچ غم نيست كه نسبت به جنونم دادند
بهر اين يك دو نفس، عاقل و فرزانه يكيست
عشق آتش بود و خانه خرابي دارد
پيش آتش، دل شمع و پر پروانه يكيست
گر به سرحد جنونت ببر عشق عماد
بي‌وفايي و وفاداري جانانه يكيست
"عماد"
نگاه گن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب میشود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب میشود
نگاه کن
تمام هستیم خراب میشود
شراره ای مرا به کام میکشد
مرا به اوج میبرد
مرا به دام میکشد
نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب میشود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
زعاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پرستاره میکشانی ام
فراتر از ستاره مینشانیم
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره میرسدصدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیرپا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب به راه ماچگونه قطره قطره آب میشود
صراحی سیاه دیدگان من
به لای لای گرم تولبالب از شراب خواب میشود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب میشود
"فروغ"

هیچ نظری موجود نیست: