۱۳۸۷ مرداد ۲۰, یکشنبه

نشونی

نمی دانم بالاخره به مقصد رسیدی یا گم شدی؟
آخر! دنبال نشونی بودی!

یکسال پیش بود...به خاطر یکی از نوشته هایم ایمیل زدی که چرا در آن نوشته نام همه بود الا او!!گفتی شاید اصلا برایم اهمیت نداشتی!! گفتم:صلاح در این بود...

چند وقت بعد برایم اس ام اس آمد که می گفتی تمام آرشیو وبلاگم را خوانده ای!!
پیش خودم گفتم : چه دیوانه ای!!
ویعد مثل دیوانه ها تمام آرشیو وبلاگم را کاویدم...

قالب وبلاگم عوض شد
بلا فاصله اس ام اس زدی :مبارکه
گفتم: خوبه؟
ایرادت هایش را گفتی
پیش خودم گفتم:مهم نیست که دیگران درباره قالب وبلاگم چه می گویند . مهم این است که خودم قالب آن را دوست دارم.......

زمان و زمانه گذشت...
شعری در وبلاگم گذاشتم...
بلافاصله اس ام اس زدی:پیش خودم میگفتم که کاش تو وبلاگت یک نشونی از خودم پیدا کنم که....
خوب پیدا کردی...

گذشت...وبلاگ دار شدی
حال! من هم نشونی از خودم در آن وبلاگ می دیدم
در وبلاگ خودم هم وقت و بی وقت نشونی از تو می گذاشتم....

باز زمان و زمانه گذشت....
یکبار وقتی یک هفته ای بود که آخرین نشون را برایت گذاشتم.گفتی : ندیده ای و نخوانده ای !!
تعجب کردم!!
پیش خودم گفتم:یا نشانی اصلی را پیدا کردی و به مقصد رسیدی یا گم شده ای!!!

دیدی راست گفتم که عوض شده ای...
زمانه عوض شده....

۱ نظر:

ناشناس گفت...

بيچاره ما كه پيش تو از خاك كمتريم!


ايكاش راهمان را پيدا كنيم