ساعت نزديك دو بود.نشست دو ساعته مطبوعاتي قاليباف داشت تموم مي شد.خبرنگار راديو به طور مستقيم داشت از قاليباف مصاحبه مي گرفت.مصاحبه اش تموم شد.گوشي تلفن دستش بود و داشت با همكاراش ، اونور خط صحبت مي كرد.وسط صحبت هاش كلمه سقوط هواپيما را شنيدم.جدي نگرفتم. اينقدر از اين خبرها شنيدم كه پرس و جو زياد فقط اعصابم را خرد مي كنه!!
من و دوستم داشتيم شهرداري را ترك مي كرديم. مسئول روابط عمومي ناراحت بود كه خبر سقوط هواپيما به جاي خبر اولين نشست قاليباف تيتر يك روزنامه ها ميشه!!!
به محل كارم رسيدم.هنوز هيچ چيز از كشته شده ها نمي دونستم. تلويزيون روشن بود و لحظه لحظه گزارش مي كرد.گويا اسامي كشته ها را خبرگزاري ها اعلام كرده بودند. يهو چند نفر را ديدم كه زدند زير گريه.پرس و جو كردم كه چي شده. گفتند اسم پدر يكي از بچه ها كه تصوير بردار شبكه خبر بوده در بين كشته ها اعلام شده!!
خودش چند دقيقه بعد رسيد. شوكه بود. پسرها بردندش تو دستشويي و بعد اومد و سريع رفت سراغ سايت هاي خبري !!هيچ عكس العملي نشون نمي داد.فقط شوكه بود.بعد با ماشين يكي از بچه ها رفت.
يكي از بچه ها به من گفت كه اسم كربلايي احمد،عكاس همشهري هم اعلام شده.باورم نشد.بهش گفتم شماره خانم قيدي خبرنگار شهري روزنامه همشهري را بياره. زنگ زدم.پرسيدم.قيدي داشت گريه مي كرد.نتونستم ادامه بدم.من و دوستم به ياد خاطره ها مون با آقاي كربلايي ،عكاسي كه دو سال تمام برنامه هاي شهرداري را ميومد ،بيتاب شديم.
يكي يكي اسم آشناها را مي شنيديم.ايل بيگي ،افشار، برادران،قريب و....
يكي از بچه هاي دانشكده زنگ زد.گفت كه سه تا از بچه هاي دانشكده خبر هم در بين كشته ها بودند و فردا(امروز)تو دانشكده مراسمه!!
همه رفتند..........................