۱۳۸۷ فروردین ۹, جمعه

پل بی آر تی یک شبه غیب شد

پایه های پل بی آر تی یک شبه از خیابان آزادی غیب شد.
دو ماه یا بیشتر بود که در خیابان آزادی - تقاطع بهبودی بخشی از خط تندرو اتوبوسرانی یا همان بی آر تی را بسته بودند و کارگران شهرداری مشغول عملیات عمرانی بودند.شاید در مرحله اولیه عملیات عمرانی همه از یکدیگر می پرسیدند که شهرداری مشغول چه کاری است اما مدتی نگذشت که پایه های پلی در آنجا نصب شد و همگان بر این باور رسیدند که به خاطر چراغ قرمز تقاطع مذکور،شهرداری در حال اجرای یک تقاطع غیر همسطح است تا اتوبوس های تندرو بدون ماندن پشت چراغ قرمز مسیر خود را بدون معطلی بپیمایند.

عملیات عمرانی به کندی پیش می رفت تا اینکه در تعطیلات نوروزی ، وقتی شهروندان چند روز پیش از خواب بیدار شدند و گذرشون به خیابان آزادی رسید دیدند از پایه های پل خبری نیست و کل آن محدوده آسفالت شده است و خط بی آرتی به طور مستقیم امتداد پیدا کرده است.

حال ماجرای هزینه های فراوان اولیه و جمع آوری پایه های پل چیه را باید بعد از خواب رسانه ها در تعطیلات نوروزی پیگیری کرد.......

۱۳۸۷ فروردین ۳, شنبه

زن دوم در سینما آزادی















دیروز سوار بر ماشین از کنار سینما آزادی می گذشتم. پشت چراغ قرمز لحظه ای متوقف شدم.انگار از فضا موجود جدیدی در خیابان عباس آباد تقاطع وزرا فرود آمده بود. همه چشم ها سوی سینما آزادی بود.جلوی سینما هم جمعیت فراوانی موج می زد.از پوستر فیلم خبری نبود بلکه قسمت هایی از فیلم زن دوم روی تابلوی اصلی سینما در حال نمایش بود.مردم هم در انتظار شروع سانس اکران فیلم بودند.

گرگ و میش هوا نمای بیرونی سینما را جذاب تر می کرد. یاد اوایل بهمن افتادم که در یک صبح سرد و برفی زمستانی برای تهیه گزارش عازم سینما آزادی بودم.هنوز سینما شکل واقعی خود را نگرفته بود اما همه مصمم بودند تا سینما به جشنواره فیلم فجر برسد.
آن روز با یکی از مهندسان و مجریان ساخت مجدد سینما آزادی همکلام شدم و آنقدر صحبت ها طولانی شد که به قرار مصاحبه بعدی ام با فریدون حسن پور کارگردانی که در روز آتش سوزی سینما آزادی فیلمش یعنی تعطیلات تابستانی در حال اکران بود نرسیدم.

از طبقه به طبقه سینما بازدید کردیم. آن روز تنها دو سالن کوچک سینما آزادی آماده بود. یکی از سالن ها آبی و دیگری قرمز بود.تجربه جذابی بود.
در ایام جشنواره هم دو فیلم جشنواره را در سینما آزادی دیدم اما چون هنوز سالن آماده آماده نبود، مشکلاتی را به وجود آورد.
اما حالا سینما آماده است و ..............

۱۳۸۶ اسفند ۲۹, چهارشنبه

عید آمد و....


عيد آمد و ما خانه ي خود را نتكانديم
گردي نسترديم و غباري نستانديم
ديديم كه در كسوت بخت آمده نوروز
از بيدلي آن را زدر خانه برآنديم
هر جا گذري غلغله ي شادي و شور است
ما آتش اندوه به آبي ننشانديم
آفاق پر از پيك و پيام است،
ولي ما پيكي ندوانديم و پيامي نرسانديم
احباب كهن را نه يكي نامه بداديم
و اصحاب جوان را نه يكي بوسه ستانديم
من دانم و غمگين دلت، اي خسته كبوتر
سالي سپري گشت و ترا ما نپرانديم
صد قافله رفتند و به مقصود رسيدند
ما اين خرك لنگ زجويي نجهانديم
ماننده افسونزدگان، ره به حقيقت
بستيم و جز افسانه ي بيهوده نخوانديم
از نه خم گردون بگذشتند حريفان
مسكين من و دل در خم يك زاويه مانديم
طوفان بتكاند مگر "اميد" كه صد بار
عيد آمد و ما خانه خود را نتكانديم
مهدي اخوان ثالث ، اسفند 1343

تو را دوست می دارم

تو را به جای همه کسانیکه که نشناختم دوست می دارم
تو را به خاطر همه روزگارانی که نمی زیستم دوست می دارم
برای خاطر عطر گسترده ی بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
و برفی که آب می‌شود
و برای نخستین گل‌
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی رِماندشان
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
جز تو که تواند مرا منعکس کرد؟
من خود ، خویشتن را بس اندک می بینم
بی تو جز گستره یی بی کرانه نمی بینم
میان گذشته و امروزمی‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می‌برند
تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانه‌گی‌ات که از آن من نیست
تو را به خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوست دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم
می‌اندیشی که تو تردیدی اما تو تنها دلیلی
تو خورشیدی رخشانی هستی که بر من می‌تابی، هنگامی که به خویش مغرورم
سپیده که سر بزنددر این بیشه‌زار خزان زده
شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوئیدیم
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز
«پل الوار شاعر فرانسوی»

۱۳۸۶ اسفند ۲۰, دوشنبه

قالیباف با احمدی نژاد در یک همایش!!!






این عکس ها تنها در سایت سما(سایت شهرداری) منتشر شده است. خبرنگارو رسانه ای به طور رسمی به این مراسم که همایش نکوداشت شهدای ادیان الهی بود دعوت نشد.دلیلش هم مشخص نیست و هم مشخص است.فقط خبر سخنرانی قالیباف و چمران منتشر شده و مشخص نیست که احمدی نژاد سخنرانی کرده یا نه!!

۱۳۸۶ اسفند ۱۹, یکشنبه

خبرگزاری شهری دولت برای تخریب در راه است

از این ور و آن ور شنیده می شود که بزودی خبرگزاری شهری دولت راه می افتد.
همان این ور و آن ور می گوید که هدف اصلی خبرگزاری تخریب قالیباف است.
همان این ور و آن ور می گوید در حال شناسایی خبرنگاران این حوزه هستند.
همان این ور و آن ور می گوید که قول حقوق و مزایایی می دهند که.......
این ور و آن ور خیلی چیزهای دیگر هم می گوید اما نمی دانم صلاح باشد گفته شود یا نه؟

۱۳۸۶ اسفند ۱۲, یکشنبه

آنها که در شورا باز هم وزیر ماندند

یکی از خبرنگارانی که در شورای دور اول با او آشنا شدم و این آشنایی و دوستی تا کنون ادامه داشته شیده لالمی است که هم اکنون دبیری گروه گزارش روزنامه تهران امروز را بر عهده دارد.دغدغه های مشترکمان درباره شورا و شهرداری این دوستی را عمیق تر کرده اما من همیشه از او یاد گرفته ام و قلمش را خیلی دوست دارم......... او دل پری از شورای سوم دارد(مانند من). مطلبی را خواست تا در وبلاگم قرار دهم که خواندنش را خیلی توصیه می کنم. شاید این مطلب به نوعی تحلیل کوتاهی باشد درباره برخورد های رسانه ای اعضای اصلاح طلب و اصولگرای شورا با مصداق هایی که می آورد و.....


کسوت وزیری در شورای شهر
*شیده لالمی

در هفته ای که به نام منابع طبیعی در تقویم تاریخ ایران نامگذاری شده و در روزی مزین به نام درختکاری است قرار بود در روزنامه تهران امروز گزارشی به پاسداشت فرهنگ طبیعت دوستی ایرانیان که البته در جریان توسعه در دهه های اخیر گاه از سر بی توجهی و گاه عامدانه آسیب هایی را متحمل شده تهیه کنیم .

در طول این هفت و هشت سال گذشته که روزگار خبرنگاری ما در مسیر خیابان و بهشت و پرسه زدن در راهروهای شورای شهر و شهرداری تهران گذشت و از این منطقه به آن اداره برای نوشتن از شهری که مبتلا به دردهای بسیار است بیش از همه از عذاب وجدان های شهری نوشتم که در مسیر توسعه یافتگی درختان پیر و جوانش را قربانی می کند و قربانی طماعی زمین بازان و بی توجهی مدیران .

در روزهایی که خیلی دور نیست در خبرگزاری میراث فرهنگی آتش خبرهای مربوط به نابودی درختان خیابان ولی عصر را با همین قلمی که حرمت استقلالش را تا امروز به هزار سختی نگاه داشتم ،روشن کردیم و آنقدر از بیچارگی این درختان زیر آوار سیمان نوشتم و نوشتیم که بالاخره ریشه این درختان از آوار سیما رها شد . در تمام این سه سال آنقدر شماره تلفن مختاری ، رییس سازمان پارک ها و فضای سبز را گرفتم که چند روزی پیش تر با وجود گذشت بیش از یک سال از تماس تلفنی با او، زمانی که گزارشگران گروه در جستجوی شماره او بودند شماره او در میان دهها مدیر شهری هنوز در حافظه ام مانده بود. موضوع چنارهای پیر تهران تنها بخشی از دغدغه های من برای درختان شهر بود.

از آن روزها ، روزهای زیادی سپری نشده و هنوز هم در رفت و آمدهایم به شمیران باغ های سر راه را حاضر غایب می کنم . با چنین انگیزه ای است در هفته آخر اسفند می خواهیم در روزنامه ای که منتسب به شهردار تهران است گزارشی بنویسم . بدیهی است که سخت می توان در این رسانه انتقاداتی را متوجه مدیران شهری کرد اما ما کار را به بایسته های فرهنگی و نیز طبیعت دوستی ایرانیان و مهمتر از آن استدلال های کارشناسی موافق و مخالف گره می زنیم تا گزارش برای انتشار قابل دفاع باشد. قرار است خبرنگار گروه با خانم ابتکار برای این روز که اتفاقا در دایره تخصص ایشان هست و نیز ایشان مسوول پاسخگویی در مورد پرسش های زیست محیطی خبرنگاران هستند( بنا به مسوولیتی که در شورای شهر دارند) صحبت کند.یک روز می گذرد و وقتی جویا می شوم که چه شد ؟ همکارم می گوید مسوول دفتر ایشان گفته اند خانم ابتکار فقط برای صفحه 1 یا 2 روزنامه صحبت می کنند و یادداشت می دهند و وقتشان را برای صفحه 14 تلف نمی کنند!صحبت های مسوول دفتر خانم ابتکار کافی است تا آزردگی هایم از این برخوردهای بی منطق و به شدت از بالا به پایین برخی اعضای شورا با خبرنگاران تازه شود آنقدر که به مسوول دفتر خانم ابتکار گلایه می کنم و او می گوید من امانتدارم و حرف های شما را به ایشان می رسانم .

می دانم که خانم ابتهاج شنیده هایش را از گلایه های یک خبرنگار شهری که اتفاقا بیشتر روزهای خبرنگاری اش را پشت درهای شورای شهرتهران سپری کرده به گوش ابتکار خواهد رساند. با این همه این گلایه ها که حالا بیشتر از شش ماه است درون من و درون برخی دیگر از دوستان و خبرنگاران مستقل شورا انباشته شده بهانه ای می شود تا از دریچه این وبلاگ شهری که شاید پیرترین وبلاگ خبرنگار شهری در ایران باشد گلایه ها را بنویسم برای آنها که دغدغه دارند برای این شهر و شاید فراتر از این شهر .

در ماه هایی که از سال 86 گذشت بارها برای گفت و گو با اعضای شورای شهر تهران به ویژه اعضای اصلاح طلب که فکر می کردم برای آبادانی این شهر برنامه ها و حرف های تازه دارند پیشقدم شدم نه برای روزنامه تهران امروز که حتی برای روزنامه کارگزاران. پیگیری ها برای گفت و گو با محمد علی نجفی به واقع تلاش بیهودی بود که با برخورد های از بالا به پایین و سرد او در سه تا چهار مرتبه ملاقات حضوری بی نتیجه ماند و این همان مسیری بود که با اندکی تفاوت در باب گفت و گو با مسجد جامعی تکرار شد. فکر می کردم می توان دغدغه های حوزه میراث فرهنگی و بافت های تاریخی را با این عضو فرهنگی شورا بی پرده به گفت و گو نشست .

روزی که رایی به نام او بر صندوق ارای شورا می ریختم باخودم فکر می کردم بالاخره کسی مثل او در این چهارسالی که در شورا هست با آن دغدغه هایی که در مصاحبه هایش در مورد هویت و فرهنگ این شهر و اینکه تهران را یک شهر ایرانی می کنیم ، گفته حتما به داد دردهای بی فرهنگی این شهر خواهد رسید و غباری از میراث تاریخی فراموش شده این شهر خواهد زدود. اما نتیجه همه پیگیری های من در این یک سال اندی گویای آن است که هیچ نباید به انگیزه های آن روزها فکر کنم چرا که دغدغه ای نیست و این شورایی که ما فکر می کردیم در دوره سوم در نتیجه حضور چهره های سرشناس به شورایی قدرتنمد برای پیشبرد امور تهران تبدیل خواهد شد نه تنها از شورای دوم که به مراتب از شورای اول بی خاصیت تر است .

این برخورد اخیر در هفته منابع طبیعی اما برای من کافی بود تا گلایه هایم از افرادی که اسفند سال گذشته به نام اصلاح طلبان به آنها رای دادم سر ریز شود و بنوسیم که شما در این یک سال گذشته موفق شدید تردیدهای جدی در باورهای هشت و سال اندی من و دیگر خبرنگارانی که در حوزه شهری قلم می زنند و اتفاقا همگی جزو خبرنگاران قوی حوزه شهری و فعال در روزنامه های اصلاح طلب بودند،ایجاد کنید.

شما که در طول این یک سال برای گفت و گوی تخصصی در مورد موضوعات شهری دست رد به سینه بسیاری از ما که کمتر اهل سیاست بودیم ، زدید اما در عوض در گفت و گوهای دیگری از دغدغه های نداشته سیاسی شان برای آبادانی این ممکلت گفتند در حالی که هیچ طرحی از شما به نام آبادانی این شهر در شورا به تصویب نرسید. شما که نهادینه کردن مدیریت تخصصی در شهر تهران را شعار می دادید اما در این یک سالی که از فعالیت شورای سوم گذشت به تنها چیزی که فکر نکردید تخصصی شدن مدیریت شهری در تهران و توجه به مسایل تخصصی این شهر بود.

اگر سخنان اعضای شورای شهر را پس از انتخابات شوراها تحلیل محتوا نکرده بودم ، اگر شعارهایی که به نام این شهر و این شهروندان این اعضای را راهی شورای پایتخت نکرده بود هنوز یک به یک در ذهنم باقی نمانده بود شاید ساده تر می شد از کنار این همه تناقض های آشکار عبور کرد.

در همه این هشت سالی که پله های شورا را بالا و پایین رفتیم و رازهای مگوی شورا را دیدیم و دم برنیاوردیم هیچ گاه به خاطر ندارم که چمران به دلیل گزارش های سریالی و بسیار تندی که در زمان دولت اصلاحات در نقد شهرداری وقت در روزنامه ایران می نوشتم زبان به گلایه باز کند یا به دلیل این نقادی ها از پاسخ به پرسش هایم امتناع کند. امروز اما می توان در مقام یک فرد اصلاح طلب که شعار آزادی بیان ، آزادی روزنامه نگاری مستقل و کثرت گرا و هزار آزادی دیگر می دهد ایستاد و پرسش های خبرنگاران را به دلیل نقدهایی که نه در روزنامه که در این فضای کوچک وبلاگ ها می نویسند بی پاسخ گذاشت یا آنها را مقید کرد که حتما برای صفحات 1 و 2 روزنامه شان با برخی اعضای شورا تماس بگیرند. امروز مسوول دفتر خانم ابتکار می تواند خبرنگارانی چون من را که در همه این سال ها به حزبی شدن و سیاسی شدن تن ندادم ، به اتهام کار کردن در روزنامه تهران امروز مواخده کند و وقتی از گلایه خبرنگاران مستقل از برخورد نامناسب اعضای اصلاح طلب شورا با خبرنگاران می گویم، بگوید : تهران امروز خیلی هم روزنامه مستقلی نیست .

بله تهران امروز روزنامه مستقلی نیست مانند همه روزنامه های این مملکت . درست مثل روزنامه اعتماد ، مثل روزنامه اعتماد ملی و درست شبیه به روزنامه همشهری و کارگزاران . اساسا مگر روزنامه مستقلی جز در زمان کوتاهی در دوران مشروطه در این مملکت منتشر شده است؟

اگر تهران امروز روزنامه مستقلی نیست و ما به دلیل اینکه روزنامه نگاریم و کاری غیر از نوشتن نمی دانیم سرمان را بالا نگه می داریم که امروز در همین روزنامه مشغول به کاریم همانطور که استادان روزنامه نگاری ما در روزنامه همشهری و جام جم و پول و زندگی ما از اندک درآمد همین راه می گذرد اما به هنوز استقلال حرفه ای خودمان را حفظ کردیم و این سمت های مقطعی و رشد های پفکی موجب نشده به جای عمل کردن حرف بزنیم و به شعارگرایی دچار شویم که وضعیت امروز کشور و هزینه هایی که از بابت انتخابات دولت نهم می دهیم ماحصل همین وعده های عملی نشده گذشته و برج عاج نشینی برخی هاست که گویی هنوز در شورای شهر کسوت وزیری را از تن خارج نکردند بی خبر از آنکه که آن سبو بشکست و این پیمانه ریخت.

اگر تا به امروز گاه اسامی و نام ها و شعارها در جریان برگزاری انتخابات انگیزه ای بود برای حضور و حمایت از حرکتی که فکر می کردیم با باورهای ما همسوست امروز دیگر به برکت حرکت و مشی نمایندگانی که در دوره سوم انتخاب کردیم نام ها و شعارها نه حرکتی در ما ایجاد می کند و نه انگیزه ای که انگیزه های ما در بی عملی افرادی که به باور آنها به پای صندوق های رای رفته بودیم دود شد و زیر این خاکستر دیگر آتشی نیست که پدیدار شود و حقا که کسی که گرفتار زندگی نیست اسیر مرگ می شود.