کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را نان و آبی باید و آنگاه آوازی........
کمترین تصویری از یک زندگانی:
آب،
نان،
آواز،
وز فزون تر خواهی از آن ،
گاهگه پرواز
ور فزون تر خواهی از آن شادی آغاز
آنچنان برما به نان و آب ،
اینجا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد،
شوق پروازی نخواهد بود
"شفیعی کدکنی"
یادم هست این شعر را ندا بعد از انتخابات ریاست جمهوری تو وبلاگش گذاشت.
حالا آقای قوچانی آمدند و گفتند که به جای نفت ، دمکراسی را سر سفره مردم می آوریم!!!
من واقعا تعجب می کنم!جنس شورای شهر آوردن دمکراسی سر سفره مردم نیست بلکه همان نون و نفت را اگر توانستید برای آن آدم های گرفتار و بیچاره ای که هر هفته در شورای شهر می بینیم بیاورید کلی هنر کردید.(بعد به فکر دمکراسی باشید)
مردمی که هر روز فقیر تر می شوند و از توان اقتصادی اشان کم می شود چه نیازی به دمکراسی دارند.آنها اول نون می خواهند و اگر در آخر چیزی ماند و دیگر دغدغه ای نداشتند به سراغ دمکراسی می روند.
مردم را باید وسیع تر بیبینم، تنها اطرافیان خودمان را نگاه نکنیم.
آدمی را نان و آبی باید و آنگاه آوازی........
کمترین تصویری از یک زندگانی:
آب،
نان،
آواز،
وز فزون تر خواهی از آن ،
گاهگه پرواز
ور فزون تر خواهی از آن شادی آغاز
آنچنان برما به نان و آب ،
اینجا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد،
شوق پروازی نخواهد بود
"شفیعی کدکنی"
یادم هست این شعر را ندا بعد از انتخابات ریاست جمهوری تو وبلاگش گذاشت.
حالا آقای قوچانی آمدند و گفتند که به جای نفت ، دمکراسی را سر سفره مردم می آوریم!!!
من واقعا تعجب می کنم!جنس شورای شهر آوردن دمکراسی سر سفره مردم نیست بلکه همان نون و نفت را اگر توانستید برای آن آدم های گرفتار و بیچاره ای که هر هفته در شورای شهر می بینیم بیاورید کلی هنر کردید.(بعد به فکر دمکراسی باشید)
مردمی که هر روز فقیر تر می شوند و از توان اقتصادی اشان کم می شود چه نیازی به دمکراسی دارند.آنها اول نون می خواهند و اگر در آخر چیزی ماند و دیگر دغدغه ای نداشتند به سراغ دمکراسی می روند.
مردم را باید وسیع تر بیبینم، تنها اطرافیان خودمان را نگاه نکنیم.