۱۳۸۵ دی ۱, جمعه

بازی

کلی بازی شب یلدا برام جالب بود.سلمان این بازی را شروع کرده.

الناز جون هم من را جزو نفرات ذخیره آورده. با اونکه دیر شده ولی می نویسم.

این هم پنج نکته درباره من!


1- بچه که بودم خیلی خیلی شیطنت می کردم . توی این شیطنت ها هم دستم شکست و هم سرم.همیشه هم با دست و پای زخمی به خانه می آمدم ولی حالا خیلی آروم شده ام.


2- اولین مصاحبه جدی ای که انجام دادم توی یک برنامه خبری بود.از ملک مدنی شهردار اسبق تهران یک سوال خیلی احمقانه پرسیدم.اون زمان ماجرای غرق شدن دانش آموزها تو استخر پارک شهر مطرح بود و دعواهای شورا هم سر به فلک کشیده بود ولی من از مشکلی که تو محله امون وجود داشت ازش سوال کردم!!!

3- فروغ فرخزاد را دوست دارم و بیشتر از همه شعر آفتاب می شودش را، چون یک بخشی از زندگی منه.البته برای شناخت بیشتر فروغ هنوز وقت نگذاشتم.

4- هیچ غذایی بلد نیستم درست کنم ولی بدم نمی آد که یاد بگیرم.

5- یک دفترچه دویست برگی خیلی شیک داشتم که خاطراتم را با احساس همون لحظه ام می نوشتم.تمام تحولات فکری ام و حتی مریدی که داشتم.یکروز مادرم آن را خوند و من دفترچه را وسط اتاق آتیش زدم. دیگه هیج وقت دفترچه خاطرات نداشتم.(ماجرا مال چهار سال پیش هست)

من هم مثل آزاده چون نفر ذخیره بودم کسی را معرفی نمی کنم.